.

اه!

سه شنبه, ۱۲ شهریور ۱۳۹۲، ۰۱:۰۸ ب.ظ
چند وقتی ست تند تند و پشت سر هم قورت می دهم بغض هایم را. بی وقفه و بی درنگ. بعد انگار در یکی از شریان های قلبم گیر می کنند. نمی گذارند هموگلوبین ها به اندازه کافی  با خودشان O2 ببرند سمت ریه هایم. و این یعنی نفس هایم سر جای شان نیستند. نیستند. مهم است؟ نه لابد. نفس هایم گیر کرده... لا به لای حرف هایی که... بگذار بنویسم آفـتابـــــــ گـردان* بگذار بنویسم. نگذار این حرف ها خفه ام کنند... دل گیرم...و دلم گیرِ واژه هایی که... بعضی حرف ها واگیر دارد... برای همیشه واگیر دارد. هیچ مصونیتی هم در برابرشان نیست.هیچ مصونیتی نیست ،بار اول که با خواندنشان به بغض مبتلا شدی بار دومی در کار نباشد... حتی کاری از دست اینترلوکین ها هم بر نمی آید... تنها راهش این است که هیچ وقت سراغشان نروی. من اما هر از چندگاهی دلم تنگ می شود.تنگِ تنگ... می خواهم برگردم. می خواهم برگردم. کاش می شد برگردم ... به سال های پیش... بمانم همان روزها... سرم را هم بلند نکنم. هی.... کجای این روزهایی؟؟... چرا هرچه می گردم...هرچه می گردم کمتر پیدایت میکنم؟ تو را به خدایت جواب بده... پ.ن: * آفـتابـــــــ گـردان* همیشه می گوید این حرف ها را نباید بزنم. این کارها را با دلم نکنم. می گوید پاشیدنشان در محیط مجازی کار خوبی نیست. من بلد نیستم آفتابگردان جان. من این حرف ها را کجا ببرم؟؟؟
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۶/۱۲
غـ ـزالــ

نظرات  (۱۷)

۱۲ شهریور ۹۲ ، ۱۹:۴۲ آفـتابـــــــ گـردان
راستی برای پیوند زدن کـلام به این جا هم ممنونم

لطف کردی.
پاسخ:
کار خاصی نکردم.میخواندمت و پیوند شدی به بغض های کالم.:)
۱۲ شهریور ۹۲ ، ۱۹:۴۵ آفـتابـــــــ گـردان
زیاد حرف زدم،
بقیه ی حرف ها باشد حضوری.17شهریور دانشگاهم و 19ام نیز و همه ی یک شنبه ها و سه شنبه ها..

پیشنهاد می کنم

ازین جا بلند شویم
با هم وضو بگیریم و بنشینیم سر سجاده هایمان
می خواهم بنشینم اصلا رسما برایت و فقط برای خودت دعا کنم عقیق خدا

من می نشینم پای سجاده

دلت که باز شد
امید که جریان یافت در رگ هایت

پیام بده من بلند شوم از سر سجاده ام با دو رکعت نماز شکر

باشد عقیق جان؟
پاسخ:
وایییییییییییییییییییییییی.............. ............................ چشم... چه لطفی در حقم میکنی...
۱۲ شهریور ۹۲ ، ۱۹:۵۰ آفـتابـــــــ گـردان
در ضمن لازم نیست حرف هایت را تکرار کنی. می دانم از ته دلند و راست.

و این که چو دانی و تکرار کنی گناهت افزون باشد
پاسخ:
خنده بلند شد از روی لب هام حالا تمام تنم داره میلرزه ...
۱۲ شهریور ۹۲ ، ۱۹:۵۷ آفـتابـــــــ گـردان
اون "واییییییییییییییییییییییییی" رو نفهمیدم چرا گفتی.
پاسخ:
هی...
۱۲ شهریور ۹۲ ، ۱۹:۵۸ آفـتابـــــــ گـردان
لطف نیست عزیزم
محبت است
دوستت دارم

و مطمئن باش این سر سجاده نشستن برای من ضروری تر است تا به حال عقیق خدا


مرا هم دعا کن
پاسخ:
...
عقیق بانو!
با خواندن سطر به سطر نوشته هایت بغض های نهفته در گلویت را میشمارم.
یکی؟دوتا؟سه تا؟چندتا؟؟؟
چندتااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا؟؟؟؟
با خودت اینقدر بی رحم برخورد نکن.
بگذار بریزند بیرون هرچه در دل نهان داری،دو سه قطره اشک گاهی معجزه ای میکند که هیچ دارو و دکتری نمیتواند
پاسخ:
تا وقتی دلیلی همیشگی برای بغض وجود داشته باشد، بیرون ریختنش هیچ فایده ای ندارد... باید آن دلیل را... :((((((
با توجه به آشنایی بیشتر بنده با بغض کال و همین طور نصایح جناب آفتاب گردان شایان ذکر است بریز تلخ تر بریز اما هر نکته مکانی دارد و به زبان خودمانی خودتو جمع کن بیتیم با!!!!!!!!!!!!!!!


محض صمیمیت عرض کردم!!!!!!!!!!!!!!!!!
میبخشید من رو یقینا. و اینکه با توجه به کلام بالا لبخند شما را با معیت صبر آرزومندیم:)
پاسخ:
از جواب دادن به کامنت های بی نام معذوریم. :)
فاطمه چطوری؟ بهتری؟
پاسخ:
...
۱۳ شهریور ۹۲ ، ۰۹:۱۱ طهورا احمدی
ای بابا بنده که قبلا گفته بودم تلخ تر بریز!!!!!!!!

از شما بعیده!

حالا بابت این قاعده عدم پاسخگویی به غربا یک استثنایی هم قائل باشید!:)
پاسخ:
خب گفتم برحسب کامنت قبلی شما حتما نگاشته شده! :) و نکته بعدی اینکه... چی بگم...
آخی عقیق جونم اگه اینج نیای و حرفا و بغضاتو نگی پس کجا بگی فدات بشآها ی خورده زیر دیپلم حرف بزن هنگ نکنم من
پاسخ:
عزیزم من زیردبستان حرف میزنم:D
سلام.
هر چند که از بغض هات گفتی اما من...
دلم؛ معرفت آفتابگردان را خواست...خوبی آفتابگردان را!!
.
عقیق مهربانم. . .
پاسخ:
سلام... هوم... آره...خیلی لطف داره نسبت بهم.
فاطمه جان الهی به حق این اذانی که داره میگه حال خوب و ارووم شادتو ببینم زودتر
پاسخ:
دعام کن...
امیدوارم بهترین ها رو پیش رو داشته باشی و از ته دلت لبخند بزنی.
پاسخ:
ممنون:*
سلام عقیق نابم
اینجا خیلی عوض شده!
خیلی وخ بود نیومده بودم...
چرخش برخه : ))
شرمنده ک دیر ب دیر سرمیزنم...
نذاری ب حساب بی معرفتیا!!!
پاسخ:
سلام... :)

منم دقیقا نظر تو رو دارم :) (تابستونو امتحان؟؟؟!!)
بعد خیلی شیک همین طوری رفتم طر کلاس. . .
دو تا غزل حافظ گذاشتن جلوم گفتن نکته های کلیدی رو بگو و تفسیرش کن!!
بیچاره حافظ فکر کنم دیشب سکته هرو زده با این تفسیر کردن من!
حالا بقیه امتحان بماند
در حال حاضر به 10 هم راضی ام
پاسخ:
تن شاعر رو تو گور بردی رو ویبره نه؟؟؟ :)
چرا من درست مینویسم ولی درب و داغون و غلط ثبت میشه
دارم کم کم به سوادم شک میکنم



فهمیدم تقصیر آیکوناته

پاسخ:
چی ش الان غلطه به نظرت؟! برا من که درست نشون میده.
چرا خصوصی شد



درست مینویسم غلط غلوط نشون میده
حالا که عمومی ینویسم خصوصی میشه



پاسخ:
نمیدونم چرا اینطوری شده سلام عزیزم.