.

سندروم حسی-احساسی

شنبه, ۱۴ اسفند ۱۳۹۵، ۰۳:۲۷ ق.ظ
خب؛ واقعیت این است که من، خواسته یا ناخواسته، به حسی که نسبت به وقایع دارم بیشتر از هزار و یک دلیل مستدل و ثابت شده اعتماد میکنم.
بعد از پنج سال پزشکی خواندن، هنوز برایم سخت است بپذیرم "سندروم" میتواند یک نشانگان موقت و گذرا باشد؛ نه یک بیماری همراه با آدم که از اول کنارت متولد شده تا آخرعمر! چون اولین سندرومی که در عمرم شنیده ام؛ سندروم دان بوده و درگیری کروموزومی اش تا آخر عمر!

هنوز که هنوز است برایم سخت است بپذیرم هرسال با پاییز شروع نمیشود و مجبورم بخاطر قوانین آدم بزرگ ها قبول کنم هر "سال" با بهار می آید و با زمستان تمام میشود!

بچه بودم.تازه یاد گرفته بودم خواندن کلمه ها را! تند تند و پشت سرهم کتاب میخواندم و کلمه هایی که اعراب نداشت را به شیوه ای که ذهنم درست تر تلقی اش میکرد میخواندم و معنی میکردم و رد میشدم. خواندن و رد شدن و رسیدن به ته داستان؛ قطعا ارزش بیشتری داشت تا اینکه سرم را از روی خطوط بلند کنم و از کسی بپرسم فلان کلمه چطوری خوانده میشود و اصلا معنی اش چیست!؟

این شد که تا یک عالمه سال بعدش هنوز نمیتوانستم قبول کنم بقیه درست میگویند و بعضی از کلمه های من غلط اند...

من همیشه و هنوز هم وقایع را با ذهنیات خاص خودم تفسیر میکنم...
هنوز بلدم زمانی که استاد تشخیص های افتراقی آپاندیسیت را میپرسد، به "دیورتیکول مکل"اشاره کنم و استاد بگوید راه های دم دست تر هم هست! من عادت دارم اول راه های پیچیده را امتحان کنم...عادت دارم سخت ترین تلفظ ها را برای ساده ترین کلمات درنظر بگیرم و از کشف جدیدم لذت ببرم !

هنوز بلدم با اعتماد به نفس تمام، درمورد موضوعی که هیچ اطلاعی ازش ندارم صحبت کنم و حدس هایم را با اطمینان تفسیر کنم! حدس هایی که اغلب درست از آب درمی آیند...

زندگی همین است...همین اولین حس هایی که میشود مبنای شناختت از کسی و هیچوقت از آدم جدا نمیشود...

بین خودمان بماند من هنوز فکرمیکنم شب ها که آدم ها میخوابند؛ همه ی وسایل خانه باهم حرف میزنند و زندگی میکنند!
هنوز فکرمیکنم وقتی کسی سرم داد میزند دیگر هیچوقت نمیتواند دوستم داشته باشد!
هنوز فکرمیکنم زیر خاک باغچه ها یکسری موجوداتی مثل ما آدم ها زندگی میکنند و کوچه و خیابان هایشان را نباید با بیل زدن خراب کرد!

پ.ن:
احتمالا از سخت ترین کارهای دنیا این است که به من ثابت کنند احساسم غلط میگوید!



موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۵/۱۲/۱۴
غـ ـزالــ

نظرات  (۱۰)

۱۴ اسفند ۹۵ ، ۱۷:۴۰ آب‌گینه موسوی
بله خیلی قبول دارم و البتّه مثالِ نقضش را هم در بابِ خودم، تجربه کردم.
پاسخ:
بس که شما خانومی:-**
منم به همه ی توهم های بچگیم هنوزم دچارم 😂😂
اینکه حواسم باشه صبحا که میرم مدرسه هر دو تا کفشم رو یکجور دستمال بکشم که یکیش ازم دلخور نشه . اینکه چکمه هام به من عادت کردن و تابستون دل تنگم میشن . هنوزم میگم مامان نباید اون چکمه های منو دور مینداخت که بابتش کل شبو تو بغل بابا گریه کنم . 
من هنوزم که هنوزه معتقدم یکسانت هم میتونه درست باشه ! اما مامان همیشه پاک کن میگرفت دستش و همه ی یکسانت هایی که توی کتاب دفترام مینوشتم رو تبدیل میکرد به یکسان !!!

.

عاشق این پستتم من :)

پاسخ:
ببین تو اوضاعت خیلی وخیمه دیگه!!:دی
عجب سندروم مقوله سازی؟!

پاسخ:
بله...
حاجی ما به هر حدی از وخامت برسیم شما سه پله بالای مایی 😆😉
پاسخ:
باز من تو روی بچه خندیدم؟! :|
۱۴ اسفند ۹۵ ، ۲۳:۳۱ آب‌گینه موسوی

:))

:**

پاسخ:
دلتنگتم عزیز...
نیستی...
۱۴ اسفند ۹۵ ، ۲۳:۵۵ نســــترن گلـــــزار
جالبه که همیشه و یا در اکثر موارد من هم به همه ثابت میکنم حسم بهم درست گفته، شده یه روز بعد ویا حتی چند سال بعد ...
حس ششم...
موفق باشید
:)
پاسخ:
سلامت باشید...
۱۵ اسفند ۹۵ ، ۰۶:۱۵ آب‌گینه موسوی
لطف داری، عزیزم! 
و
هستم، اِن‌شاءللّه! :)
پاسخ:
انشاءالله...:-*
آخ... آره... م ن م

هنوز فکرمیکنم وقتی کسی سرم داد میزند دیگر هیچوقت نمیتواند دوستم داشته باشد!
پاسخ:
حس مشترک ...
ع ز ی ز م ....
کار درست را شما انجام میدی:)
حرف بقیه و قوانین شان را حتما نباید پذیرفت 
این جوری سبک زندگی اختصاصی خودش را آدم داره:)
پاسخ:
خوشحالم که چندنفری هم هستن که با من هم نظرن :))
جمله اخرو حسابی درست بود!!
پاسخ:
مثل اینکه زخم خورده ای ها :()))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی