.

۲ مطلب در خرداد ۱۳۹۲ ثبت شده است

این روزهای پریشان احوال مرا   فقط تو می توانی سامان بخشی...   تویی که از همان روز که علم لشگر خدا   زمین افتاد   از همان دم که پای حسین(ع) لرزید...   از همان دم که مشک روی خاک افتاد...و دست هایت.....   قرار شد دست گیر تمام زمین خورده های عالم باشی...   وهابی ملعون چه می فهمد عظمت عکس بالا را   قطعا نمی تواند بفهمد بغض نشسته بر گلوی یک بچه شیعه را.   وقتی پرچم برادر نصب بر گنبد خواهر شد...   اگر عباس(ع) بود....   کسی   جرئت نزدیک شدن به   خیمه های حسین(ع) را...   دلم طاقت نمی آورد شب عید این ها را بنویسم...   اما   با بغض رسوب کرده در گلو چه می توان کرد؟   پ.ن: اعیاد مبارک...
۱۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ خرداد ۹۲ ، ۲۰:۱۸
غـ ـزالــ
حس خوبی نیست، اینکه دست که به کیبورد می بری هرچه بخواهی بنویسی، نتوانی. یادت باشد که همه و همه را قبلا گفته ای... این یعنی تو سر همان نقطه ی قبلی ایستاده ای...متوقف شده ای و جلوتر نرفته ای که حالا حرف جدیدی نداری... وقتی هنوز به جایی نرسیده ای "توقف" اصلا چیز خوبی نیست... *** دلم می خواهد بنویسم... از "او" که جان باز بودن جلیلی را به سخره گرفت، از کسی که گفت در مظلوم بودن اصول گراها همین بس که "علی مطهری" خودش را یک اصول گرا می داند. دلم می خواهد بنویسم از "سید حسن خمینی" و "زهرا مصطفوی" که خیال کرده اند انقلاب ارثی است! و چون حتما بهشان ارث رسیده حالا حق هر حرفی را دارند. مطمئنید همه ی تان سنگ انقلاب را به سینه می زنید؟؟؟؟ دلم میخواهد بنویسم از "زنده باد بهار" مشایی که نمی دانم چرا تازگی ها یادش افتاده زیر سایه سار ولایت فقیه به کسی نباید ظلم شود! رد صلاحیتش را برابر با  ظلمی انکار نا پذیر می داند! باید بنویسم از کسی که گفت این دفعه نوبت بقیه ست که به نفع من کنار بروند! آفرین!درست آمدی!اینجا همان مهدکودکی ست که فکر می کردی! دلم میخواهد خیلی حرف های دیگر را بنویسم که جایش اینجا نیست! فقط دارم فکر میکنم "او" چقدر خون دل می خورد این روزها... دلبسته ی مولای خراسانی خویشم... همین... پ.ن: اگر خبرها را نخوانده اید بایک سرچ ساده به جواب تان در مورد حرف های این پست می رسید. (گاهی خبرها را که میخوانم می گویم خدمت یا قدرت؟؟مسئله این است!)
۲۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ خرداد ۹۲ ، ۲۱:۵۳
غـ ـزالــ