.

ناگهان آسمان ترک برداشت...

چهارشنبه, ۲۴ خرداد ۱۳۹۶، ۰۷:۰۳ ب.ظ

دیوارهای آجری قشنگی، حرم ات را بغل کرده است، از باب الساعه که وارد شوی، میتوانی چشم هایت را میخکوب کنی به ساعت بالای در، و حرم و گنبد و ایوان طلا را یکجا در آن ببینی... 


میتوانی نفس بکشی در شهری که هرچه بخواهی، بابا دستِ رد به سینه ات نمیزند... از هوسِ یک ظرف قیمه نجفی گرفته، تا آرزوهای دور و دراز... 


کم نیست... خانه ی پدری ست... شهر پدرت است... و آه که کوفه نزدیک است.... 

میشود بروی سر بگذاری به ستون های مرمری مسجد کوفه، "اللهم انّی اسئلک الامان" بخوانی و چشم های نم دارت سمتِ محراب باشد... به تیغ... به اذانِ صبح... به "مگر علی(ع) نماز میخوانْد؟! " 


در و دیوار التماسش کرد

در و دیوار مهربان شده بود... 


شیخ عباس قمی نوشته مسجد کوفه محل امان است... راست میگوید، انگار ناامنیِ وجودت را آن جا به امانت گرفته اند و قرار نیست پس بدهند... 

 اما دلت قرار نمیگیرد وقتی فکر میکنی به سکوتِ پرتلاطم چاه...به همه ی حرف و حدیث هایی که از پشت در شروع شد... به زمین خوردن ها، به سوختن ها... به... 


ته نوشت: جان پناه یعنی آرامِ جان و پناهِ دل... دلم... در و دیوار حرمت را میخواهد... 

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۶/۰۳/۲۴
غـ ـزالــ

نظرات  (۳)

احسنت.
ماشاءالله
۲۵ خرداد ۹۶ ، ۱۰:۵۴ آب‌گینه موسوی
:(((

سلام اللّه علیه...
اوّلین مظلوم...
حلال کن کپی شد

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی