.

سهم یک کاسه ی آب و دل دریا از ماه...

چهارشنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۶، ۰۶:۰۲ ق.ظ
شب بود... از همان شب های شرجی خلیج فارس، که هیچ مهتابی روشنش نمیکرد... 
دریا در رفت وآمد بود، وقتی برمیگشت موج هایش را میکوبید به تخته سنگ های صبور ساحل....قرار نبود آرام بگیرد... مثل من... 

همان شب بود که فکرکردم به "همه ی چیزهایی که جایشان خالی ست" و دست از تلاطم نمیکشند... 

حالا چندسالی گذشته، دیگر نه من به اندازه ی آن روزها پُر از ذوقم و نه جاهای خالی پُر میشوند... 

دریا و موج هایش، به مراتب سهم شان از آرامش بیشتر است تا مرداب و سکوت های خزنده اش. امیدی که در حرکت هست، در هیچ سکون و ایستادنی خلاصه نمیشود... 

پ.ن: از بچگی از مرداب و دریا و هرچه که عمق مشخصی نداشت میترسیدم، حالا هم از کش آمدن این غم... 

* به تمنای تو دریا شده ام گرچه یکی ست/سهم یک کاسه ی آب و دل دریا از ماه... 
#فاضل_نظری
موافقین ۳ مخالفین ۰ ۹۶/۰۳/۱۷
غـ ـزالــ

نظرات  (۴)

۱۷ خرداد ۹۶ ، ۰۸:۰۴ آب‌گینه موسوی
باید دریا بود و آرامش بخشید!
پاسخ:
موجیم که آسودگی ما عدم ماست... 
غم ازت به دووور 
مثل انار
هروقت انار ترک خورده ببینم حس میکنم یکی دردو دلهاشو باهاش گفته...
خیلی حالم خوب شو اومدم اینجا
دلتنگ بودم...
پاسخ:
عزیزم.... 
منم دلتنگت بودم...

راز قاصدک.... 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی