.

۱ مطلب در مهر ۱۳۹۳ ثبت شده است

من از بیمارستان بیزارم...من بی هیچ خاطره ی قبلی، بدون هیچ یادآوری غم انگیزی که در چشم هایم سابقه داشته باشد از بیمارستان بیزارم...از خط های سبز و آبی و زرد که قدم هایم را به نمازخانه و اورژانس و سونوگرافی، داپلر و چند تابلوی دیگر می رساند بیزارم...من از سنگ فرش های بیمارستان، از آسانسوری که در طبقه ی جراحی می ایستد؛ از کارت "همراه بیمار" بیزارم...از ساعت ملاقات، از صندلی های قرمز سالن انتظار، از لباس های صورتی مریض ها بدم می آید...من مانده ام چطور قرار است عادت کنم به این محیط...
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مهر ۹۳ ، ۱۹:۴۲
غـ ـزالــ