.

جز کولـــــه بار گریــــه برایت نبسته ام . . .

پنجشنبه, ۶ مهر ۱۳۹۱، ۰۷:۵۷ ب.ظ
نمی دانم از کجا بنویسم...؟ از آن سحری که دلم در صحن قدس لرزید؟بغض کردم و در خودم مچاله شدم؟ بنویسم یا از روزی که دعای مستجابم شد ضمیمه ی سفرم... از آبی زلال دلتنگی هایم بنویسم یا از روزی که رفته رفته وبال روحم را ازم گرفتی... همه را نوشتم...و پاک کردم...بین من و توست فقط...نه؟ بیشتر از وقت های پیش این روزها خجالت زده ام  میکنی...... کسی نیست که نداند چقدر آسمان حرمت آبی ست... همسایه سایه ات بر سرم مستدام باد....* چقدر...حرمت...اشک هایم را خوب می فهمد....... ... حرفی ن ی س ت .... پ.ن: عیدتون مبارک...دعا کردید من هم... ...
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۰۷/۰۶
غـ ـزالــ

نظرات  (۵)

سلام عقیق جان

موج کرم به اوج تلاطم رسیده است

ناز و نماز و شوق و تبسم رسیده است

داوود عاشقی به ترنم رسیده است

کعبه کجاست؟؟؟ قبله هشتم رسیده است

میلاد شمس الشموس،خسرو اقلیم طوس،سلطان علی موسی الرضا مبارکت!
عاشقیت مستدام...
مبارک....
۰۷ مهر ۹۱ ، ۲۲:۰۶ سفید کمرنگ
اینجا از قد واژه های من می کاهد...
من حرفی ...
بیایید به ان سوی نگاه ها
به روز هستم
۱۱ مهر ۹۱ ، ۱۹:۳۰ آفتابــــ گردان
بسم الله الرّحمن الّرحیم

سلام


زیارت قبول.....

زیارتت مکرر و مجدد الهی