این حرف آخر است...
جمعه, ۳۰ تیر ۱۳۹۱، ۱۰:۵۳ ق.ظ
ادامه مطلب رمز ندارد...
اگر چه خصوصی است...
به رسم همه ی نامه ها سلام....
کاش می شد از تو پرسید کدام یک از نام هایت را بیشتر دوست داری....
سخت است انتخاب قشنگ ترین اسمت....
بی شک ولی سلام از قشنگ ترین نام های خداست...
"سلام" همان سه نقطه های من است که به هم می پیوندند و می شوند اول یک نامه ی پر از حرف خالی از کلمه!!
آمدم بگویم خیلی وقت است دلم در حوالی ات پرسه نمی زند...حواست بهش هست؟....
دلی که گیر تو نباشد می گیرد....
یا اجود الاجودین....
بند بند دلم را....سه نقطه های بغض هایم را...خلوت لحظه هایم را...دغدغه های فکری ام را....
همه را سپرده ام به نگاه مهربانت...
یا حبیب الباکین...
این جا آسمان آن قدر ها هم آبی نیست، اما...همین که مرا یاد تو می اندازد کافی ست....
همین که گاهی خالی کردن گوشه ای از بغض هایم را به عهده می گیرد کافی ست...
نوشتن برای تو خیلی سخت تر از بنده هایت است....وقتی همه را می دانی و لازم نیست....اما...
می خواهم خودم اعتراف کنم....
خیلی وقت است آستان سجودت سهمی از اشک هایم ندارد...
خیلی وقت است دست و دلم به دعا نمی رود....خیلی وقت است نماز های اول وقت ام یادم می رود....
قنوت نماز هایم در یک اللهم عجل لولیک الفرج...آن هم از روی عادت خلاصه شده است....
همین چند وقت پیش بود....بعد از ادان صبح...تلویزیون را که روشن کردم، گفتم چه دعای آشنایی...
یادم نیامد دعای عهد است....
دردم را خوب می دانی....قبل از ان که کسی بداند...قبل از آن که دستم برای نوشتن به کیبورد برود...
قبل از آن که....
دست دلم را بگیر......نگذار به هر جایی سرک بکشد....نگذار تنها برود مسیر را....
مهمانی ات دارد شروع می شود؟...
دست خالی آمده ام!ببخش....
نمی دانم....این روز ها که نگاهم می کنی....اخم می کنی؟یا ....
هر چه باشد می دانم لبخند نمی زنی از بودنم...
نبض رگ گردنم را گم کرده ام انگار....
پنجره های دلم خاک گرفته است.....آسمانت معلوم نیست از این جا...
پس ببخش اگر راه هایی که می روم راه تو نیستند...
کمک کن....بتکانم غبار این دل بی معرفت را...
مواظب دغدغه های دلم باش.....خواهش می کنم....
ه م ی ن !
۹۱/۰۴/۳۰
من اینجورمواقع شاید تنها دلم بخواهد دعای خیرم را بدرقه راهت کنم.خدایت نگهدارد این حال خوب را برای تو...