لبخند بزن بلکه گلم بشکفد از گل...
يكشنبه, ۲۱ خرداد ۱۳۹۱، ۰۶:۱۱ ب.ظ
برق قهوه ی تلخ چشم هایت را دوست ندارم...
خصوصا وقتی خیس باشند...
وقتی...
خیره نگاهم می کنی و با تاکید همیشگی ات روی هجا ها میگویی مواظب خودت باش؛
وقتی جواب نمی دهم و دوباره می گویی خب؟!...
و من می مانم چی بگویم...
معنای مواظب خودت باش را...نمی فهمم...
لحن آرام حرف هایت را دوست دارم...تاکیدت روی دقیق بودن واژه ها و عمیق بودن تاثیرش...
دست دلم نیست....کلا دقیق ام.... اهل حاشیه ام به قول خودت....
نفوذ چشم هایت را هم دوست دارم....می ترسم یک روز دلم و احساسم غرق شود در چشم هایت...
نگاه نکن بغض های خیس ام را...
دارم درست می شوم....فقط کمی صبر کن تا دلم راست شود...
وقتی زمین میخوری....دوباره بلند شدن احتمال زمین خوردن را افزایش می دهد؛ اما...
اگر تنهایی بلند شوی....شاید دفعه ی بعد یاد بگیری با هر تلنگری زمین نخوری......
ممنون...به خاطر همه ی روزهایی که ناراحت شدی از عذاب کشیدنم....ولی صبر کردی...تا درست شوند این...
ممنون....خیلی....
عاشقت هستم اگر چه سخنی تکراری ست......
کم اند این واژه ها برای این که بگویم چقدر دوستت......
۹۱/۰۳/۲۱