.

برای تو...

پنجشنبه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۱، ۰۴:۲۴ ب.ظ
سمانه ی 22  ساله ام...رفیق روزهای خوش حقیقی و مجازی ام...سلام...خیلی وقت بود می خواستم چند کلمه ای برایت بنویسم...امشب به نیت ات مناجات حضرت امیر می خوانم...به یاد کنج گوهرشاد و خطوط متلاطم مفاتیح رو به روی گنبدش...و نگاه هر دوی مان که از خطوط اسلیمی گلدسته های مسجد گوهرشاد بالا می رفت...عزیز دوست داشتنی ام...امشب بهترین ها را برای دل زلالت از خدا می خواهم...و برای او که همسفر زندگی ات...هم قدم روزهای آسمانی ات شده است...فردا...اذان صبح...تو...او...دارالحجه...و "بله" ای که جاری می کند محبت خدا را میان زندگی ات...زیر آبی زلال نگاه خورشید هشتم....فردا طلوع آفتاب...اولین قدم های زندگی مشترک تان...روی سنگ فرش های سفید و صبور حرم...و او...که خوشبخت می شود....وقتی تو را دارد....اگر بگویم به او حسودی ام می شود دروغ نگفته ام...حسودی ام می شود که کنار توست...برای توست....امروز...گریه کردم...از شوق...نمی دانم چرا گریه ام گرفت...اگر یاد دلت بود...دلم را دعا کن..."فاطمه"...بیش تر از هر اسم دیگری بهت می آید...انشالله زیر نگاه مادر (س) شروع کنی زندگی ات را...بال پرواز هم باشید تا بهشت...***امام جواد را...بیشتر از تمام ائمه دوست دارم....و مهربانی آسمانی اش را....عیدتون مبارک....
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۰۳/۱۱
غـ ـزالــ

نظرات  (۱۳)

خوش به حالـــــش...
دلم خواست عروس بشم!!!
اونم اینجوری... تو حرم آقا... تو همچین لحظه ای...
امیدوارم خوشبخت بشن و خوشبخت بشید و ...
اللهم اجعل لنا ازواجاً مطهره و هب لنا من ازواجنا و ذریاتنا قرة اعینٍ...
خیلی خوب دعاییه...
۱۱ خرداد ۹۱ ، ۱۸:۵۶ یحیی طالبی
با سلام و خسته نباشید
وبلاگ با احساسی داری و مطالب زیبا امیدوارم که ما را هم دعا کنید و موفق و سر بلند باشی !
منتظر حضورت هستم
۱۲ خرداد ۹۱ ، ۰۲:۱۳ شهره مامان مینو
چه زیبا بود...خوش به حال سمانه... خوش به حال شما...دوستیتون مستدام. خیلی زیبا بود.دوباره و چندباره خواندمش.بال پرواز هم باشید تا بهشت.معرکه بود.
راستی قالب جدید مبارک.
عیدتون هم.
سرشار از تمام خط خوردگی های دلم...
سر به سپیدی بهشتت میسپارم...
باب الجواد...
۱۲ خرداد ۹۱ ، ۱۲:۰۴ مامان زینب
بازم مثل همیشه قشنگ نوشتین
ایشالا خوشبخت بشه
۱۲ خرداد ۹۱ ، ۱۲:۰۵ مامان زینب
راستی قالب نو مبارک
سلام زیبا مینویسین
ممنون که سرزدین
فکدکردم مشهدی هستین ولی ازوب مامان زینب متوجه که گفتین میاین مشهد فهمیدم اشتباه کردم
خوشحال مبشم ببینمتون
۱۲ خرداد ۹۱ ، ۱۸:۱۶ مامان زینب
میگم مشکوک میزنی ها!!!!
تو مگه از کی وبلاگ منو میخونی؟؟؟اصلا نکنه از رفیقای قدیمی هستی تغییر هوییت دادی؟؟؟؟
راستش رو بگو خودت جرمت کمتر میشه!!!
آخه جدیدا برام این نام و نشون کامنت میذاری!!جریان چیه؟؟؟؟؟!!!!

این ازین
حالا:آره این که میگی حس معنویش کم میشه واقعا همینه منم دوبار شده که میرم برا قرار همه ی حواسم به گوشیم هست که دوستم زنگ نزنه و ...
بعدشم حتی اذن دخول رو هم نمیتونم بخونم بدو بدو میرم تو که برسم سر ساعت!!!
البته دروغ چرا قبلا هم همیشه نمیخودم ولی خوب!
الان حتی زیارتنامه رو هم نمیشه خوند!
تو یه پست نوشته بودم در مورد زیارت با زینبی!!!!
۱۳ خرداد ۹۱ ، ۰۳:۱۳ سالهای صبوری
از بهشت تا بهشت! خوش به سعادتشون با این شروع زیبا...
چقدر مامان زینب اینجا حضور دارند!
ما برویم گورمان را گم کنیم پس.
واینکه خوش به حال دوستت.خو شبه حال سمانه ی فاطمه.!
۱۴ خرداد ۹۱ ، ۰۵:۵۲ نرجس خاتون ،مامان طهورا بانو
ای وای!
یادم رفت اسممو بنویسم.اون پایینی منم.
سلام راس میگین خیلی وقته آپ نکردم.
شما آپ میکنین خبر بدین بیایم از مطالبتون استفاده کنیم دوست من.
پست آخرین تون خیلی جالب بود.
قلمتون پایدار.
۲۹ تیر ۹۱ ، ۲۲:۲۶ سفید کمرنگ
عزیزم... مبارکش باشه انشالله...

امام جوادو از امام رضام بیشتر دوست داری؟