.

من شدم سایه ای خالی که خودش را خط زد....

جمعه, ۵ خرداد ۱۳۹۱، ۱۲:۲۶ ب.ظ
دیوانه ام بخوان که به عقلم نیاورند...حوصله ی عاقل بودن ندارم...حوصله ی تفکیک عقل از احساسات را.......***یادته پارسال بهم گفتی چرا غزل نمیگی؟یادته گفتم...فقط همین یه بیت...من ماندم و سکوت دلم، بغض و نقطه چیناصلا تمام قافیه ها را خودت بچین!مصراع اول و آخر بود....و این یعنی همه ی من مچاله شده در ذهنم...می فهمی داری چه کار می کنی با من؟می فهمی؟می فهمی؟تو که این حرف ها را نمی خوانی...ولی خواهش میکنم نکن این کارها را...گذشت آن زمانی که طاقتم بالاتر بود....حالا با تلنگری می شکنم... م ن....حالم به هم می خورد از خودم....دل بستگی هایم....وابستگی هایم...بغض هایم....شکستن هایم...لج بازی هایم...غرورم...بچه بازی هایم....حالم به هم میخورد از همه ی این ها......اه......داغ داغم....بد که میشوم....داغ می شوم....نمی دانم...می دانی داری چه می کنی با من...؟یا...؟اگر می دانی...که نکن عزیز من....نکن....نکن.....من .....اگر هم نمی دانی....باز هم نکن...نکن...نکن...من عادت ندارم ....عادت نمیکنم..................................داغونم....خیلی.........تمام.......
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۰۳/۰۵
غـ ـزالــ

نظرات  (۹)

پسر چه بیتی!!!
چه بیتی !
چه بیتی!!!

شاهکاره!!!

و نمیدونی این پستت چه کرد با من!

یک سال فقط درگیر یک بیت بودم!

حالا با تلنگری میشکنم!
خدا جون یا بزن جلو یا بزن عقب...
این جای زندگی خیلی درد داره...
۰۷ خرداد ۹۱ ، ۰۹:۵۳ سالهای صبوری
لمس بایدکرد این اندوه را
بر کمر باید کشید این کوه را
زندگی را با همین غم ها خوش است
با همین بیش و همین کم ها خوش است
باختیم و هیچ شاکی نیستیم
بر زمین خوردیم و خاکی نیستیم
۰۸ خرداد ۹۱ ، ۰۹:۰۹ گمنام مثل پدرم
آنهایی که حرف بـرای گفتـن کم دارند ....
درد بـرای گـفتن ؛ زیاد دارند ...
۰۹ خرداد ۹۱ ، ۱۹:۰۲ شهره مامان مینو
براستی که هرکس حرفهایی برای نگفتن دارد و ارزش هرکس به همان حرف های نگفتنیست...بینهایت زیبا بود و عمیق همان تک بیت...میشود یک سال با همان تک بیت سر کرد...شاید حتی بیشتر...
۱۰ خرداد ۹۱ ، ۰۸:۳۲ مامان زینب
خیلی قشنگ نوشتی!ببخشید سررشته ای تو ادبیات دارم که بتونم احساسم رو نسبت به نوشته هاتون قشگ بیا کنم ولی صادقانه میگم قشنگ بود و تازه گفتم خوش به حال مخاطب اصلی وشته هات
چرا ادامش ندادی؟
چرا نمیدی؟
شعر دنیای غریبیه...
سلام و عید مبارک
و یک سلام ویژه برای این بیت شگفت انگیز ِ شگفت انگیز...
کاظم بهمنی را نمی شناختم
در مورد باقی پستهای پر احساس اینجا فعلا نمی توانم چیزی بگویم از بس که احساس دارند و آدم را غرق می کنند و...
ولی ما منتظر خوانش غزلهای شما اینجا هستیم
اصلا تا حالا حتما این بیت به سرقت رفته پس من هم می توانم بدزدمش :)