غربت
جمعه, ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۱، ۱۱:۳۰ ق.ظ
دل می گیرد گاهی....
کاری اش نمی شود کرد که...
می شود؟...
دلم تنگ که می شود می گیرد...شاید هم وقتی می گیرد تنگ می شود......
عاشق نبوده ام...نشدم ،خسته ام نکن....
این روزها پر از بغضم....از روی عادت نیست...
سردم می شود این جا...خیلی سرد...وقتی نفس هایم همه ساکت و سنگین...
جای خالی ات را با این بغض ها پر کرده ام...با این پست ها که قرار نیست بخوانی شان...
من دوست ندارم این حرف ها را....
دوست ندارم اعتراف کنم به دلبستگی هایم....
م ن ..... اه.....
* * *
بعضی روزها خاص اند....خیلی خاص...
آن قدر که...
به اندازه ی تمام بغض فاطمیه فردا را دوست دارم...
وقتی می شود امیدی به استجابت داشت، وقتی تولد مادر(س) واسطه ات می شود تا خدا....
چقدر دوست دارم این روزها را...
این روزها خاص اند و دلم یک مکان خاص هم می خواهد...حرم...بهشت....امامزاده....مسجد...
هیچ کدامشان این جا نیست........و غربت یعنی این!
۹۱/۰۲/۲۲
لینکه وا نمیکنه!!!