.

حوصله ندارم به عنوانش فکر کنم...

سه شنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۱، ۰۷:۵۹ ب.ظ
حوصله ندارم دلتنگ شوم...حوصله ندارم بغض کنمحوصله ندارم قدم بزنم تنهایی ام راحوصله ام نمی آید زیر باران خیس شوم...حوصله ام نمی آید برایت بنویسمحوصله ام نمی آید تمام شوم...اتفاق نیفتم....باورم هم.لطفا" هی از دیوار دلم بالا نرو عزیزم!دیوانه ترم نکن...باور کن بی حال تر از آنی ام که...باور کن گذشته ام از پیچ و خم تمام دردهایم و دردهایت...فقط باورم نمی شود چطور انقدر راحت کنار آمدم...خسته ام....خیلی...*...از جنس رفاقت بود این پست...برای رفیقی که زمانی برایم شاید همه چیز بود...
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۰۲/۱۹
غـ ـزالــ

نظرات  (۳)

سلام
جواب کامنتمو اومده بودم و خونده بودم پیشتر.
امروز رفتم یه رستوران. از اون رستورانایی که روی میزا یا دیواراشون مردم یادگاری می نویسن.یکی نوشته بود. "برای همیشه همیشه امید رو فراموش کردم. سارا" تاریخ هم زده بود. مطمئن بودم فراموشش نکرده. مطمئن مطمئن مطمئن. آدم نمیتونه درباره یه چیزی که فراموش میکنه اینجوری بنویسه.
"باور کن گذشته ام از پیچ و خم تمام دردهایم و دردهایت..." منو یاد حس امروزم انداخت. کاش و امیدوارم گذشته باشی واقعاً دوستم...
درپناه خدا
پاسخ:
سلام نگذشته ام...... می دانم... کنار نیامده ام با خیلی از چیزها..... زمانی برایم همه چیز بود....هست... ... ه س ت . . . ناگزیرم از باورش...
حوصله ندارم...
خسته م...
این حسو منم خیلی وقته دارم. از دست همین رفیقایی که یه روزی همه چیزتن و روز بعد...
پاسخ:
بد تر از همه این که از بعضی چیزها نمیشه گذشت اصلا......

روزی دوباره با گردن بندی از شکوفه های پرتقال و لیمو
ب دیدارت می آیم..