.

حیف ...

دوشنبه, ۷ تیر ۱۳۹۵، ۰۴:۲۹ ب.ظ
اسمش "فاطمه زهرا" بود...
دختر هشت ماهه ای با چشم های درشت مشکی...

در همان نگاه اول پهن بودن پیشانی اش نسبت به باقی اجزای صورتش خودش را نشان میداد...

اسپلنومگالی(بزرگی طحال) اش هم میگفت این یک بیمار تالاسمی ست...تالاسمی ماژور...

از زاهدان آمده بود.این قدر خوش اخلاق و خوش خنده بود که دلم نمی آمد ازش جدا شوم و بروم سرکلاس.

***

سر مورنینگ معرفی شد.
استاد گفت چون والدینش اجازه ی تزریق خون را نداده اند از زاهدان ارجاعش داده اند به تهران که شاید بشود تصمیم دیگری برایش گرفت.
در کلاس از رسم های قبیله ای حاکم بر آنجا حرف زدیم، با وجود تالاسمی مینور بودن پدر و مادرش بازهم باهم ازدواج کرده بودند، خاله و دایی فاطمه زهرا هم به علت همین بیماری از دست رفته بودند...

بعد از مورنینگ استاد محکم به مادرش گفت به نظر نمی آید تا تهران آمده باشی که بچه ات بمیرد!!باید تزریق خون داشته باشد وگرنه میمیرد. به همین سادگی!

سنی بودند و لابد این جزو احکام شان نبود...

گرم صحبت بودند که من زل زدم توی چشم های قشنگش و گفتم چطور با این اسم قشنگ میتوانی شیعه نباشی؟...

همان جا دلم گرفت.... یاد آن روزهایی افتادم که در شهری سنی نشین زندگی کردم...روزهای فاطمیه چه غربت عجیبی داشت....

استاد در نهایت پدر و مادرش را راضی کرد.

مادرش به زور 20 سال را پر میکرد؛ دو بچه ی دیگر هم داشت.

فکر کردم به ریشه ی بغض...به ریشه ی حب... حیف...حیف...

بغض نوشت
:ایام شهادت مولا را باید روضه ی مادر(س) خواند و روزهای فاطمیه؛ روضه ی غربت علی(علیه سلام) را... نه ؟...

داشت میرفت مسجد...در و دیوار التماسش کرد؛ در و دیوار مهربان شده بود...

ای کاش...آن روز هم...در و دیوار....
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۴/۰۷
غـ ـزالــ

نظرات  (۳)

بغض نوشتت که دقیقا همینه .. دقیقا ..

توی شب های محرم بابام فقط یه شب تهران بود و اون یه شب رفتیم هیئت امام صادق. به محض ورود شروع کردن به خوندن روضه مولا و مآدر ...
دیشب که رفته بودم یه هیئتی ، شروع کردن به خوندن روضه ی ارباب ...

می بینی؟
دیگه دردا به استخوون رسیدن . آدم توی محرم بیقرار رمضان میشه و توی رمضان بیقرار محرم !




.


سنی های ناخلف - نه همه شون - اون هایی که بغض شون بی حد و اندازه س وقتی بچه شون عروسکش گم میشه ، وقتی توپ پسرشون گم میشه و میپرسن مامان ، بابا ! وسیله ام کجاس ؟
میگن علی برده . . . . . . . . . .
پاسخ:
اوهوم .... خیلی هاشونم بغض ندارن، ولی حب هم ندارن...
:-(
در و دیوارِ مهربان...

آه! ؛(((