.

زندگی حس غریبی ست که یک مرغ مهاجر دارد....

يكشنبه, ۱۴ دی ۱۳۹۳، ۰۲:۳۹ ب.ظ
یک روزهایی هست که آدم از غرولند کردن خسته می شود...خودش و بغض هایش را از کلمه های بی حوصله و خسته کنار میکشد....بعد از دور خیره میشود به خودش و فکر میکند....الان حس ام دقیقن این است...این روزها خیلی خوب احساس میکنم به تو نزدیک ترم خدا...آمده ای نشسته ای کنارم و دستم را گرفته ای....و من دلم آرام گرفته است....ولی...هنوز هم دلم حرم می خواهد....هنوز هم....آه....چقدر خوب است که آدم ها تو را دارند خدا...خدایاایاک نعبدهایم را به نستعین هایت برسان...و لله الحمد....
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۱۰/۱۴
غـ ـزالــ

نظرات  (۷)

و لله الحمد...
خوشا حال و آنِ تو.
خدا دستِ تو را گرفت، یادِ من باش...
دقیقا برعکس این روزای من...
خوش به حالت عقیقم...
پاسخ:
دیری نپایید...
چقدر خوبه که یک نفر مثل من این روزا خدا رو نزدیک تر میبینه :)
۲۱ دی ۹۳ ، ۱۸:۴۳ عشق آباد
خدایا
ایاک نعبدهایم را به نستعین هایت برسان...

چه دعای زیبایی...
عقیق را که میخوانم یاد دستهاایت می افتم و ان انگشتر قرمز...
سلام
خیلی باحال بود مطالبت
با تبادل لینک موافقی؟
موافق بودی لینک کن بعد خبر بده لینکت کنم
چه دعای قشنگی...
ایاک نعبد ... ایاک نستعین...
مطمئن باش به هم میرسن...