تا به حال حتما برایت پیش آمده،
بعد از یک مدت خاصی آن قدر به چیزی "عادت" کرده باشی که نبینی اش...حسش نکنی دیگر.
مثل صدای تیک تاک ساعت. ناخودآگاه بعد از مدتی دیگر حواست را پرت نمیکند.انگار که نیست.
مثل بعضی حرف ها.
مثل بعضی ترس ها،
مثل بعضی درد ها ...
می دانی
این روزها بیشتر از هر زمان دیگری عادت کرده ام..
عادت به این معنی نیست که "درد" ات نیاید...دیگر ابرازش نمی کنی.
ساکت شده ام.
خ ی ل ی . . .
غرق شده ام در روزمره هایم و کمتر . . .
وقتی خیلی خیلی خوشحالم، وقتی خیلی خیلی ترسیده ام، هیچ عکس العملی نشان نمی دهم دیگر...
انگار که از حد فریاد زدن گذشته باشد ...
مگر این که عادت کرده باشی به "فریاد زدن" ...
به هر حال هرچه که باشد...عادت انتقام خوبی نیست.هست؟
نیست.
دلم می خواهد یک گوشه ای...بنویسم:
"عادت نکن به بودنم..."
عادت که کنی انگار دیگر نیستم...
این را که نمی خواهی؟
مهم نیست .
هرچه که باشد.
عادت کرده ام چشم هایم خیس نشود.
کافی ست؟!
پ.ن:
استادمان سر کلاس می گفت:
هیچ پزشکی حق ندارد اجازه دهد مریض درد را "تحمل" کند.درد باید "درمان" شود.قبل از مزمن شدن.
...
می خواستم بپرسم اگر مزمن شد تکلیف چیست؟
اگر کنج دلت ، جایی برای همیشه ماند چکار باید کرد؟
اگر درمان نشد؟مرهم نداشت؟
اگر دردی نبود؟اگر درد پنداشته می شد؟اگر...
...
این اگر ها را نگه داشته ام همین نزدیکی ها...
ته نوشت:
عضله ی ریزوریوس ام زیاد کار می کند این روزها...
به واسطه ی همین لبخند ها...میشود بغض را جایی ته دلت گم کرد.
همین!
بعد نوشت:
تو کلاس تشریح به دوستم گفتم عکس بگیره ازم.
کسایی که می ترسن، حالشون بد میشه و یا چندششون میشه نگاه نکنن لطفا چون لنگه دمپایی های فرستاده شده برگردانده نمی شود!
میخواستم یه عکس دیگه رو بذارم، منتها خودم توش بودم دیدم اینجا خانواده رد میشه درست نیست!!
فقط عکس دستشو و دستمو گذاشتم...
وقتی قرار است پزشک شوی باید کنار بیایی با خیلی از این تلخی ها...
*: ترم بالایی ها چنگیز صداش میکنن.ما هم بالتبع اونا. حالا که نگاه میکنم می بینم تو عکس
خیلی چندش آورتر از خودشه.فقط عکس دستشه.ترسیدم عکس خودشو بذارم یکی پس بیفته!!والا!
(روی لینک زیر کلیک کنید.تاکید می کنم اگر حالتون بد میشه نبینید!) یه کم هم دیر باز میشه ببخشید.
دست میت!
ببخشید اگر حالتون گرفته شد . . .
کارت اهدای عضو که گرفتم، همین جا هم وصیت میکنم من مردم جنازه م رو تحویل بدید دانشگاه شهید بهشتی به استاد "ن" برای تشریح.
لااقل از پوسیدن و خورده شدن توسط جک و جونورها که بهتره!!ثواب هم داره!زنده مون که به درد کسی نخورد شاید از مرده مون کاری بر بیاد لااقل!
خود استادمون هم وصیت کرده جسدش رو اهدا کنن.
**در مورد کالبد شکافی.
اینکه کی ها رو میارن بحثش مفصله.اما معمولا از جسد های اهدایی استفاده می کنن.
مثلا استادمون گفت دو هفته پیش یه پدری اومد جسد پسرشو که خودکشی کرده بود اهدا کرد به دانشگاه.
یا جسدهایی که کسی از پزشک قانونی تحویل نمیگیره رو با حکم قضایی می برن دانشگاه ها.و یا از خارج جسد وارد می کنن.
قبلا هم شنیده بودم آدمایی با خلاف های خفن رو(کسی مثل خفاش شب تو کرج) جنازه شون رو به خانواده تحویل نمیدن
(در واقع فکر نمی کنم کسی بره بگیره) اینا رو به دانشگاه های علوم پزشکی تحویل میدن برا کالبد شکافی.(درست بودنش رو نمیدونم دیگه!)