.

از غزل هم بریده ام انگار...

شنبه, ۱۵ مهر ۱۳۹۱، ۰۸:۴۶ ق.ظ
این قدر که از "بد فهمیده شدن"  دلم میگیرد   از نفهمیده شدن نمی گیرد.   باور کن نمی گیرد....   لطف کن و من را اصلا نفهم!   ترجیح می دهم که خودم باشم و خودم حتی از انزوای خودم گوشه گیرتر......   ه م ی ن ....   پ.ن: دوست داشتی این پست را به خودت بگیر همسایه...
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۰۷/۱۵
غـ ـزالــ

نظرات  (۱۴)

اوهوم :(
سلام عقیقم
چی شده؟؟؟
پاسخ:
هیچی
۱۵ مهر ۹۱ ، ۱۳:۲۰ أَحْـــــــــــلاَمــ
گفته بودم:"دلت ماه است که میگیرد فاطمه ی من
-باخوانش عالیجناب توی افسانه دونگ یی که میگه :ملکه ی من!بخونش لطفا!-

چی شده؟؟؟
پاسخ:
ما وقت نداریم فیلم ببینیم!! میدونی...فاطمه...عجیب خوشحالم که جزء مخاطب های این پست نیستی...
۱۵ مهر ۹۱ ، ۱۹:۰۰ آفتابــــ گردان
بسم الله الرّحمن الرّحیم

سلام


من که همسایه ات نیستم
دوستت هستم
به خودم هم می گیرم
بی آن که بگویی
می فهمم
هر کسی
خلوتی دارد
به وسعت دلش
خلوتت مستدام

آن که باید باشد و پا نهد در خلوتت هم
بدان
که برای حضورش از تو اجازه نمی گیرد
مراقب باش
ته ته حانت
به او نگویی نباش

خدا همدم خلوت ماست فاطمه ی جوان.

***

دعایت می کنم...
پاسخ:
شما آدم عجیبی هستید... با وجود تفاوت دنیا هایمان...ته دلم جور خاصی دوستتون دارم... :*
۱۵ مهر ۹۱ ، ۲۰:۰۷ آفتابــــ گردان
دنیاهایمان......سخت گفتی

دنیا یکی است
چون دلدار یکی است
جنس ما هم یکی است...آب و خاک و مهر...


من هم دوستت دارم...بی پیرایه!

اما نفهمیدم چه در وجودم برایت عجیب است...واقعا نفهمیدم.
پاسخ:
متفاوت بودن تان...
۱۵ مهر ۹۱ ، ۲۰:۰۹ آفتابــــ گردان
قصدم تیشه زدن نیست، خودت می دانی. دوست دارم بی راهه نروی...حتی قدر که قدر یک پست، یک بلاگ، یک عمر...همان قدر ک واژه، یک نفس یا یک برق فکر در اعماق ذهنت.

دوست دارم جوانی ات را قدر بدانی جوان.
پاسخ:
خوب میفهمم این را... ممنون...
۱۶ مهر ۹۱ ، ۰۸:۵۲ ما(من و گاهی بابا)
من هم همین طور !
اینقدر زیاد که گاهی بیخیال توضیح دادن میشم ...
سلام
من که رسما به خودم گرفتم. فکر کنم منظورت هم به من بود...از جوابت به کامنتم... ولی من تو اون کامنت دقیقا لطف کردم و اصلا نفهمدیم نه اینکه بخوام بد بفهمم. من نگفتم این چیزی که به خاطرش گرفته ای -حالا هر چیزی که هست و هرچقدر بزرگ، چون من قطعا نمی دونم که چیه و چقدر بزرگ- نباید به خودت -و خودمون- اجازه بدیم به خاطرش گرفته بمونیم. همین... من دقیقا نفهمیدمت...اگر منظورت به من -هم- بود...
پاسخ:
سلام عزیزم... ببخش... همه ی این پست برای تو نبود...حرف هام رو اسمس کردم برات عزیز دل .
و نیز هم...
من نگفتم که اینجا ننویس. اینجا و هر وبلاگ دیگری اصلا مهم نیست. مهم این است که توی دلمان، حرفهایمان آنقدر دلگیر نباشند. چه فرقی می کند بیاید روی کاغذ یا تایپ شود روی صفحه؟ مهم این است که قبل از نوشته شدن، خورد می کند صاحبش را... و من فقط دوست نداشتم خورد شوی. به خاطر هر چیزی که دلت را گرفته، هرچیزی که گرفته شده ای ازش... تو فکر کن، این "از رنجی که می بریم" م.ر بود... فقط خواستم یکی دیگر هم یک جای دیگر این دنیا رنجهایش خوردش نکند آنجور که من را کرد... ببخش اگر نخواستی که این را بخواهم و خواستم...
پاسخ:
عزیز دلم ... ... مهسا . . .
آقا جون یعنی چی که با گوشه و کنایه حرف میزنی؟؟
کدوم همسایه...
منم؟؟؟؟!!!!!امیدوارم ته دلت بگی تو نه...
پاسخ:
عادت خوبی نیست با کنایه حرف زدن...ولی متاسفانه بهش دچارم... نه ارغوان جان... بخند :*
سلام

خصلت و خاصیتش رافتیست که جهانی واله و شیدای خود کرده!

و باز لطفش را جاری تر از پیش در حقمان!

و باز حج فقرا...

میهمانمان کرده تا در برش گره بخورد چشمانمان به آفتاب طوس و دستانمان به پنجره فولادش...

در میهمانی کریمانه اش٬ در کنار سقاخانه اش و در برابر مشبکهای آسمانیش بیادتان هستم...

قرارمان بوقت یاسهای استجابت دعا٬ لحظات ملکوتی اذان بوقت بهشت!

(قرار ما: هر روز سه نوبت به وقت اذان مشهدالرضا تک تکتان را به اسم در مقابلشان٬ میان صحن انقلابشان نام می برم٬ البته بشرط لیاقت و حیات. لذتمان وافر میشود اگر همراهمان باشید!)

بیادمان باشید...


آره حق باتوئه درد بد فهمیده شدن خیلی بیشتره خیلی!
من عاشق دو خط اول شدم...
سلام وقت بخیر سایت شما را دیدم بسیار مطالب زیبا و پرمحتوایی داشت از مطالعه سایت شما بسیار لذت بردم
لطفا به ما هم سر بزنید و در صورت تمایل به تبادل لینک به ما اطلاع دهید
با تشکر