.

۱۷ مطلب در مرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

مهمانید به خواندن این غزل :



ای عشق! دل دوباره غبار هوس گرفت

از من گلایه کرد و تو را دادرس گرفت


دل بازهم بهانه ی رفتن گرفت و باز

تا بال و پر گشود سراغ از قفس گرفت


گفتم به هیچ کس دل خود را نمی دهم

اما دلم برای همان هیچ کس گرفت


افسردگی به خسته دلی از زمانه نیست

افسرده آن دلی ست که از همنفس گرفت


لبخند و ریشخند کسی در دلم نماند

هرکس هرآنچه داد به آیینه پس گرفت


"فاضل نظری"


۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۹۵ ، ۱۹:۰۴
غـ ـزالــ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۴ مرداد ۹۵ ، ۱۹:۰۰
غـ ـزالــ

بشقاب های شام و مخلفات و متعلقاتش را جمع کرده ام.

کارهای آشپزخانه را کرده ام و حالا نشسته ام روی مبل هال.

محمد سرش توی گوشی اش است و روی چیزی دقیق شده است.

چند دقیقه ی بعد می آید کنارم و عکسی را نشانم میدهد.


 _این روسری قشنگه؟


"فاطمه" را می بینم...که روسری طرح ابریشمی با گل های آبرنگی سرش کرده است...باهمان لبخند قشنگ دلبرانه و نگاه های مهربان همیشگی اش...


محمد دوباره سوالش را تکرار میکند.

می خندم. لبخند میزنم به سوال ناشی از دلتنگی اش، برای همسری که ده روز است جایی حوالی حرم امام رئوف، رفته است برای اردوی جهادی...


جواب سوالش را بلدم...الحق که محمد در انتخاب و خرید هم خوش سلیقه است...

و اضافه میکنم: البته که خیلی به فاطمه می آید...


ذوق کودکانه ای می دود در چشم هایش و تصدیق میکند...


ذهنم میرود سمت روزهای خواستگاری و عقد محمد و فاطمه...و منی که خواهر داماد بودم و واسطه ی ازدواج شان...یک سال و شش ماه گذشته است...

دلم برای فاطمه تنگ شده... خیلی تنگ...

برای همه ی روزهایی که...


می پرسم کی برمیگردد؟...

با حسرت محسوسی در نفس هایش میگوید جمعه...


خنده ام میگیرد از دل تنگ اش...

همه ی آن سال هایی که برادر من و پسر این خانه بود، کی اینقدر احساساتی بود؟...


پ.ن:

همیشه برای هم همینطور بمانند خدایا...

باشد؟...




۸ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۵ ، ۲۰:۴۶
غـ ـزالــ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۲ مرداد ۹۵ ، ۱۸:۲۸
غـ ـزالــ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۱ مرداد ۹۵ ، ۲۱:۳۲
غـ ـزالــ

شبکه افق دارد سخنرانی "..." را در جشنواره عین(عفاف و حجاب)نشان میدهد.

خبرهایش را قبلا خوانده ام و نیم نگاهی هم به عکس هایش انداخته ام.

نزدیک یک ساعت است دارد حرف میزند و واکنش های حضار میگوید هوای گرم و طولانی شدن صحبت کلافه شان کرده است.

هرچه دقیق تر گوش میدهم اوجش 10درصد حرف های آقای سخنران مرتبط با موضوع است.


در این جشنواره ها نه کسی با حجاب میشود و نه عفتی به کسی اضافه میشود.. مثل هزارویک همایش و جشنواره پرهزینه دیگری که هرماه در کشور برگزار میشود و انگار کسی دلش به حال بیت المال و حق الناس نمی سوزد...


پ.ن : هرچند گاها تشویق خوبی است برای...


۷ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۵ ، ۱۶:۴۰
غـ ـزالــ
همه ی آن هایی که حرف های پر شور و حرارت زیادی برای کلمه کردن دارند، خیلی وقت ها درست همان حرف هایی که باید بزنند را سکوت میکنند.

یعنی مقابل تو تماما حرف و کلمه و جمله های پشت سرهم اند اما درست وقت هایی که دلت میخواهد حرفی که باید بشنوی را بگویند؛ ساکت ترین آدم دنیا میشوند...

و آن وقت است که تو سکوتشان را به هزارویک مسئله ی درست و غلط ترجمه میکنی و طرف مقابلت هم با سکوتش اجازه اش را صادر میکند.

همه ی این ها را نوشتم که بگویم: لطفا سکوت ها را ترجمه نکنید...
لطفا از کلمه های استخراج شده همانی را برداشت کنید که هستند؛
لطفا به جای حدس زدن و احتمال دادن، مستقیم بپرسید.
لطفا عادت این هایی که به جای واضح پرسیدن چند جمله ی با ربط و بی ربطی را مطرح میکنند تا طرف خودش به حرف بیاید را بگذارید کنار.
مستقیم بپرسید و به جای حدس و گمان هرجای شک برانگیزش را دوباره و چندباره مطرح کنید.

حرف های مهم را باید صریح گفت...
باید واضح پرسید...

سکوت کردن گاهی "آلت قتاله ی محض" است....

پ.ن: برای همه ی سکوت های زندگی ام دلیل داشته ام.دلیل هایی که گاهی سال های سال با بندبند وجودم و تاروپود چارچوب هایم قد کشیده اند و این قدر دقیق و بی جلب توجه خودشان را در من جا داده اند؛ که گاهی خودم هم متوجه بودن شان نمیشوم....
۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۵ ، ۱۳:۴۰
غـ ـزالــ