ذره ذره درد می کند تمام من...
دوشنبه, ۲۵ آذر ۱۳۹۲، ۱۲:۰۲ ب.ظ
من دلم شیشه ای ست.از جنس همان لیوان جدیدها که گل های ریز قشنگی دارند.از همان ها که خیلی ساده، خیلی راحت با کوچک ترین تلنگری می شکنند.دلم اما وقتی می شکند صدایش در نمی آید.صدای من هم.من عادت ندارم وقتی ناراحت می شوم بگویم.اگر دیدی گفتم ناراحت شدم بدان آن قدرها چیز مهمی نبوده...وقتی به اندازه ای ناراحت می شوم که - می روم در جزیره ی بارانی خودم- لال می شوم.سکوت مطلق...بعد خیره می شوم به جایی و فکر می کنم...تمام مدت فکر می کنم...من دلم کوچک است، پتانسیل غم ام بالاست، آستانه ی بغضم پایین آمده...شقیقه ام تیر می کشد...حالا اما،کم کم دارد صدای دلم در می آید...و خوشحال نیستم از این اتفاق.پ.ن:خوب که فکر میکنم دلم برای آدم های اطرافم می سوزد...که دارند تحملم می کنند.من نمی خواهم مجبورشان کنم.نمیخواهم.
۹۲/۰۹/۲۵