مردی نشست...
سه شنبه, ۲۱ آبان ۱۳۹۲، ۰۸:۳۳ ب.ظ
علمش که زمین افتاد،انگار آسمان به زمین آمد...مردی نشست...بغضی شکست...انگار عمود خیمه ها افتاده بود...از همان دم که امان نامه آورده شد،از همان دم که آب را روی آب ریخت...از همان روز که شرمنده ی بچه های حسین(ع) شد...از همان روز که دل اهل خیمه لرزید...قرار شد دست گیر تمام زمین خورده های عالم باشد...پ.ن:1. در خودش قدرت صد معجزه را جا دادهاین دو تا دست که بر روی زمین افتاده...2.التماس دعا این شب های بارانی.3. پست قبل خصوصی ست.با عرض پوزش.
۹۲/۰۸/۲۱