تئوری پردازی!
چهارشنبه, ۸ آبان ۱۳۹۲، ۰۴:۲۶ ب.ظ
جدیدا زیاد فکر میکنم به رفتارهایم.
بیشتر از چیزی که قبلا فکر میکردم.
تئوری جدیدی که تازگی ها از این فکرها بیرون آمده این است که "آدم باید پای خودش بایستد"
پای تمام اعمال درست و غلطش...پای تک تک هجاهای حرف هایش...
" عصبانی بودم" ، "هرکس دیگه ای جای من بود همین کار رو میکرد" ، "حالا یه
چیزی گفتم" و ... شاید توجیه های خوبی باشند ولی قطعا دلایل قانع کننده ای
نیستند...
آدم باید جرأت داشته باشد، سرش را بالا بگیرد و بگوید "من" بودم.
اما چیزی که این تئوری را قدری به هم می ریزد این است که گاهی ممکن است آدم
با دلش کنار نیاید،(با عطف به اینکه واقعا نمیدانم چقدر دل و نفس را
میشود از هم جدا کرد) گاهی ممکن است عقل چیزی را بگوید و دل چیز دیگری...
در تصمیم های دلی، منطق جایی ندارد.
در تصمیم های دلی گاهی فقط توجیه هست!
تئوری ام را تغییر می دهم!
"آدم باید پای دلش بایستد"
اما..
کسی باید پای دلش بایستد که از دلش مطمئن باشد...
من از دلم مطمئن نیستم...امتحانش را پس داده...قابل اعتماد نیست!
ولی نیاز نیست نشان دهم چقدر تصمیم های دلی ام بیشتر از تصمیم های عقلانی ام است...
آهای بغض ای که در تمام رگ هایم ریشه دوانیده ای!تقصیر تو است!تقصیر تو است
که تئوری هایم بهم می ریزند...تقصیر تو است که نمیگذاری کسی باشم که
میخواهم...
تقصیر تو است که من هر روز حس میکنم بیشتر دارم غرورم را میشکنم...
تقصیر تو است که مجبورم هر روز گوشه و کناری حرف هایم را بنویسم!
تقصیر تو است که از هوای پاییزی لذت نمی برم...تقصیر تو است که غروب هایش دیوانه ام میکند...
پ.ن:
کاش یک نفر بگوید چکار کرده ام با خودم...با دلم...با...
۹۲/۰۸/۰۸
دلم گلم
این اشک خون بهای عمر رفته من است..."