.

(محرمانه)

يكشنبه, ۲۸ مهر ۱۳۹۲، ۰۷:۴۲ ب.ظ
پست حذف شد!پ.ن:1.زبان حال دلم را کسی نمیفهمدقصیده ای که ترک خوره خواندنش سخت است...(سجاد سامانی؟)2.گریه ام گره خورده به تک تک مویرگ های مغزی ام...کاش من هم عادت داشتم موقع سردرد مسکن بخورم...کاش...
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۷/۲۸
غـ ـزالــ

نظرات  (۶)

۲۹ مهر ۹۲ ، ۰۶:۴۰ ی خانوم شاد
چند وقتی بود گذرم ب اینجا نیفتاده بود
چند وقتیه ی جور دیگه مینویسی ک گیج میشمو نمیفهمم
برام دعا کن خانوم دکتر! باشه؟؟؟؟
راستی ب عروستون خیلی حسودیم میشه ک خواهر شوهری مثه تو داره!
پاسخ:
سلام. شما هم برای من دعاکن قرار بود عروس مون بشه. حالا نمیدونم چی پیش میاد
فااااااااااااااااااااطمه چرا انقدر خودتو اذیت میکنی هان؟ فاطمه بیا باهم حرف بزنیم به خدا داری اشتباه میکنی انقدر خودتو اذیت نکن...

ادم تا جایی از خودش میگذره دیگه تا کی ادم میتونه این همه خواهش بزاره و تمنا بزاره که کسی باشه که کسی که دنیاش بودیم باشه که چرا الان هیچ حرفی رد و بدل نمیشه چرا سکوته چرا دل ها دور شدند؟ چرا سردی نفوذ کرده؟ هیچ جوابی نمیاد فاطمه هیچ جوابی انقدر خودتو اذیت نکن یک لحظه اصن یاد خودم افتادم عصبانی شدم کاش یکی بد اینا رو به من میگفت این همه روزگار جوونیمو پای رفاقت و این نبودن ها و سردی دلم حیف نمیکردم و ضررش فقط برسه به خودم و بی حوضلگی و غضه و مویرگی که تو نوشتی... نکن فاطمه اینطوری با خودت :*
۲۹ مهر ۹۲ ، ۱۲:۵۸ میـمــــکــافـــ ـ ـ ـ
جای هیچ کس امن نیست!
پاسخ:
هوم... این پست رو باید حذف کنم! از صبح نتونستم.دانشگاهم.
موقع سردرد چیکار میکنی پس؟
پاسخ:
هیچ کار! دقیقا هیچ کاری نمیکنم! "درد" را به حال خودش رها میکنم. و سرم را گرم... از قرص خوردن بیزارم.
دیر رسیدم!
پست نوشته شد حذفم شد!
...
پاسخ:
خوب موقعی رسیدی... بعضی حرفا نباید نوشته بشن...
...