جز کولـــــه بار گریــــه برایت نبسته ام . . .
پنجشنبه, ۶ مهر ۱۳۹۱، ۰۷:۵۷ ب.ظ
نمی دانم از کجا بنویسم...؟
از آن سحری که دلم در صحن قدس لرزید؟بغض کردم و در خودم مچاله شدم؟ بنویسم یا از روزی که دعای مستجابم شد ضمیمه ی سفرم...
از آبی زلال دلتنگی هایم بنویسم یا از روزی که رفته رفته وبال روحم را ازم گرفتی...
همه را نوشتم...و پاک کردم...بین من و توست فقط...نه؟
بیشتر از وقت های پیش این روزها خجالت زده ام میکنی......
کسی نیست که نداند چقدر آسمان حرمت آبی ست...
همسایه سایه ات بر سرم مستدام باد....*
چقدر...حرمت...اشک هایم را خوب می فهمد.......
...
حرفی ن ی س ت ....
پ.ن:
عیدتون مبارک...دعا کردید من هم...
...
۹۱/۰۷/۰۶
موج کرم به اوج تلاطم رسیده است
ناز و نماز و شوق و تبسم رسیده است
داوود عاشقی به ترنم رسیده است
کعبه کجاست؟؟؟ قبله هشتم رسیده است
میلاد شمس الشموس،خسرو اقلیم طوس،سلطان علی موسی الرضا مبارکت!
عاشقیت مستدام...