just for me!
چهارشنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۵:۱۵ ب.ظ
بعضی شب ها می نشینم فکر میکنم به "بودنت"...
به تویی که قبل تر ها (4-3 سال پیش) که اینجا نبود بیشتر برایت می نوشتم...
می دانی...اصلا مداد و خودکار زبان دلم را بیشتر می فهمند...
به خاطر همین است که حرم که می روم،
گوشه ی صحن جمهوری، رو به روی مسجد گوهرشاد، کنج دارالحجه و ...که می نشینم دفترچه و خودکارم را در می آورم
اصلا با هر که حرف داشته باشم و برایم عزیز باشد می نویسم برایش...
از 8 سالگی حرف هایم را تک و توک نوشته ام...
بغض هایم را سپرده ام دست کاغذ و رهایشان کرده ام بروند پی کارشان...
چرا طفره بروم...اصل کلام این که دلم برایت تنگ شده...
یعنی تو که جایی نرفته ای، دلم برای خودم تنگ شده...
گاهی که می نشینم فکر میکنم به قبل تر ها خجالت میکشم که این قدر بد شده ام...
هیچکس جز تو نمی تواند گذشته را با الان مقایسه کند...
هیچکس جز تو حالم را نمی فهمد...باید "خودم" را از این دنیا پس بگیرم...
***
کاش دکتر "ز" امروز سرکلاس از من می پرسید "هایپر آلجزیا" چیه...
یعنی واکنش بیش از اندازه به درد پس از تحریک..
یعنی به جایی رسیده باشی که آستانه ی دردت آن قدر پایین آمده باشد که با کوچک ترین تلنگری غم عالم آوار شود روی دلت...
با کوچک ترین ضربه ای خراب شوی...خرد شوی...
و دیگر حال و انگیزه ای برای بلند شدن نداشته باشی...
بد شده ام
خیلی بد.
فقط تو می فهمی...
تویی که سال هاست نگاهم می کنی...
و نمی دانم چ ق د ر خواستی دستم را بگیری و نگذاشته ام...
راه را نشانم داده ای و زده ام به بیراهه...
نمی دانم چقدر خواسته ای لبخند بزنی از بودنم و جایی برایش نگذاشته ام...
سخت است بگویم "ب ب خ ش. "
وقتی هنوز آن قدر ها آدم نشده ام که توبه هایم انگیزه ای باشند برای بلند شدن...
...
پ.ن:
این پست برای خودم بود...
۹۲/۰۲/۱۸
گفت شیطان: آخر ای بسیار گو این همه "الله" را "لبیک" کو؟
می نیاید یک جواب از پیش تخت چند "الله" می زنی با روی سخت
او شکسته دل شد و بنهاد سر دید در خواب او خضر اندر خضر
گفت: "هین" از ذکر چون واماندهای چون پشیمانی از آن کش خواندهای
گفت: لبیکم نمیآید جواب زآن همی ترسم که باشم رد باب
گفت: آن "الله" تو "لبیک" ماست و آن نیاز و سوز و دردت پیک ماست
ترس و عشق تو کمند لطف ماست زیر هر یا رب تو لبیکهاست