شاید که کبوتری ضمانت بکند ...
جمعه, ۲۲ دی ۱۳۹۱، ۰۷:۵۵ ب.ظ
حرفی که نیست...شاید قبل ترها که "حرفی" بود، رویی بود...آبرویی بودلااقل دلم صحن قدس مانده بودحالا امانمی دانم کجاستحتی به اندازه ی یک خط بغض هم .......
می ترسم یک روزی بیاید
از امامم بپرسند
اسمت را بیاورم
و بگویند دروغ می گویم
...
می ترسم
آن قدر ها هم دور نیست...
۹۱/۱۰/۲۲
منتظرتم