یا کریم...
جمعه, ۱۳ مرداد ۱۳۹۱، ۰۶:۳۹ ب.ظ
عجب شبی است امشب...
"کریم " که باشد، نیاز نیست تو چیزی بخواهی...
نیاز نیست بگویی چقدر بغض هایت وخیم اند و زخم هایت عمیق...
"کریم" که باشد ،
به اندازه ی یک جرعه که بخواهی...دریا را بهت می بخشد...
همه ی "کریم" ها.... غریب اند...
امام حسن(ع) که آمد....حضرت فاطمه (س) مادر شد....
چه شب عجیبی است امشب...چه شب غریبی...
ته نوشت:
امشب سحر...قطعا" دیرتر از شب های قبل می گذرد...دلگیرتر و ساکت تر...
کاش بیشتر قدر روزهای پیش را...
دلتنگ شده ام...از همین الان...
دلتنگ مناجات ها ی شبانه...نمازها، سحری ها ، بیدار شدن های لنگ ظهر، کلاس های بعد از ظهر، افطار
پاتوق های شبانه،محفل های قرآنی، شبی با شهدا، نقدهای فیلم، کرسی های آزاد اندیشی،
غر زدن های مان...همه و همه...
چقدر خوش گذشت...چقدر بچه های اتاق را دوست داشتم...
کاش امام رضا بطلبد...مسافر حرمش شوم...با همان بچه ها...
اولش سخت بود در شهر خودت دو هفته خوابگاهی باشی...اما...اما...
دلم حتی برای سوسک های شاسی بلند(!) خوابگاه امیرکبیر هم تنگ می شود...
برای همه چیز ضیافت اندیشه ی 91...
۹۱/۰۵/۱۳
دست به دامان هر کدام هم که شوی ...کریم بی طلب می دهد ! اگر قرار بود دست دراز کنی که کریم نبود...
عیدت مبارک عزیزم :)