نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی...
چهارشنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۵، ۰۷:۴۷ ب.ظ
اینجا ننوشتم...ولی "رویا" رفت و رفتنش خیلی رسانه ای شد...روزی نیست که در اینستا و چندتا از خبرگزاری ها نبینم که عکسش را گذاشته اند و زیرش با بازی با کلمات احساسی دل مخاطب را به درد آورده اند.هیچ کدام شان نمی دانند رویا دخترمجهول الهویه ای بود که حتی اسم هم نداشت.و رویا بودنش از ذوق یکی از پرستارها قرض گرفته شد.حتی نمیدانند حرفی که از 4ماهه بودنش میزنند فقط از روی حدس و گمان و احتمال های بالینی ماها بود...عادت کرده ایم وقتی که چیزی تمام شد؛ وقتی عزیزی رفت؛ وقتی نبض حیات ایستاد و رگ به رگ زندگی خشکید؛ تازه آه و فغان راه بیندازیم که وامصیبتا و واحسرتا!!آقاجان من!خواهر من!برادر من! شما را به خدا؛ بیایید قبل از ته کشیدن امید، قبل از تمام شدن روح زندگی؛ قبل از ساکت شدن نفس ها؛ چاره ای بیندیشیم...قبلش حواس مان باشد...که بعدش دیگر هیچ نوشدارویی به درد سهراب نمیخورد...بخش اطفال بیمارستان ها از رویاها پر است...نوزادانی که با علائم withdrawal(سندروم محرومیت از ترک) متولد میشوند...که اعتیاد وجود شان را از همان اول در دست گرفته است...که ریشه ی محبت و مهر پدر و مادر داشتن را سوزانده است...پ.ن: توی بخش الان نوزادی داریم که حتی 3ساعت قبل از به دنیاآمدنش هم؛مادرش شیشه مصرف کرده است!!درد نوشت: دلم هربار گریزی می زند به بغض های خودش...کاش قبل از اینکه رگ به رگ دوست داشتنت مرا بخشکاند؛ فکری به حال....ته نوشت: ما را شکار کرد و بیفکند و برنداشت...
۹۵/۰۳/۲۶
چقدر بد
نمیشه عمق فاجعه رو در هیچ کلامی گنجوند