تغییرات
سه شنبه, ۲۵ خرداد ۱۳۹۵، ۰۲:۱۳ ب.ظ
همین دیشب بود ، که یکی از دوستام توی تلگرام ازم پرسید برای خواستگارای تو تا الان مهم بوده که تو به ابروهات دست نزدی؟خواستم بگم "من اصن از زیر روسری خیلی ابروهام مشخص نیست که چیزی جلب توجه کنه و حرفی..."به جاش گفتم "نه" گفت میرم ابروهامو برمیدارم ها! گفتم دوست داری بردار.گفت چرا دیگه ارزش نیست؟خواستم از فرهنگ ذره ذره تغییریافته مون حرف بزنم؛ به جاش گفتم: ":)"***دختری رو جهت امرخیر معرفی کردم به یکی از دوستانم.مادر پسر امروز زنگ زد بهم تا اطلاعات کامل دختر رو ازم بگیره.از مذهبی و ولایی بودن شون میگه و از ویژگی های خاص عروس موردنظرش.لابلای حرف هاش میگه "اگه موهاشم رنگ کرده باشه اشکال نداره؛فقط از چادر بیرون نباشه" به اندازه کافی تعجب کردم.یاد حرف دیشب دوستم افتادم..ته نوشت:لذت بعضی چیزها به دست نخورده بودنشه...حوصله توضیح ندارم...فقط اینکه دلم میخواست دخترهای اطرافم هم مثل من فکر میکردن...زیبایی هایی که خدا بهت داده نه برای هیجان زده کردن خانوم های فامیله و نه تعریف های نامحرم.یک جا بیشتر ذوق نداره و اون هم همسر آدمه...اولین رنگی که روی موهای مشکی می شینه...اولین مدلی که برای ابرو انتخاب میشه...اولین...تمام اولین ها...بی ربط نوشت:آخر صحبتش سنم رو پرسید و گفت به طرز صحبت کردنت میخوره 29-30 ساله و متاهل باشی.صحبتش رو ادامه داد که...قول میدم خوشبختت کنیم حالا یه جلسه پسر ما رو ببین.خنده م میگیره...میخندم و برای عوض کردن بحث میگم شماره اون بنده خدا رو میگیرم و میفرستم براتونمجددا حرفشو تکرار میکنه و مجددا میگم که "نه" و فکرمیکنم هرچیزی بالاخره باید یاد من بندازه که....درد نوشت:اولین بار نیست که اینا رو میشنوم...ولی دلم گرفت از اینکه یه نفری که دلم میخواست... چقدر بهم میگفت بچه ام...بغض نوشت:خواب های پشت سرهم ام؛ فقط دلتنگ ترم میکند...
۹۵/۰۳/۲۵