مثل زخمی که لبش باز به لبخند نشد...
پنجشنبه, ۹ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۱:۰۰ ب.ظ
حوصلهی مقدمه و موخره و کلمههایی که این وسط حقِ بغضشان ادا نمیشود را ندارم،گاهی باید یک راست بروی سرکلاف پر پیچ و خمِ نبضات را دست بگیری و ببری بگذاری همان جایی که باید.خلاصهاش کنم،گاهی "فهمیده نشدنِ" علتِ جراحت؛ از خود زخم دردناک تر است ، و محکوم به سکوت بودن اسف بارتر... .کاش کسی بود که بفهمد در برابر "فقدانِ" چیزی که روزگاری آن را از تمام دنیا بیشتر خواسته ای،راه حلِ جایگزین و پیشنهادِ جانشین دادن ، دردناک تر از خود فقدان است... توهین به قلب های سند خورده و زخمی آدم هاست...کاش کسی می فهمید شنیدن جملهی "خدا بهترش رو بهت بده" ، "اصلا مثل همون رو بهت بده" ، چقدر شعور وشخصیت و انتخاب آدم را زیر سوال می برد و چطور به فهمِ قلب آدم زخم میزند...درد نوشت :من دقیقا همان را می خواستم...نه عین آن را و نه حتی بهتر از آن... خود خود خودش...همان طوری که بود...بغض نوشت:از دوست به یادگار زخمی دارمکان زخم به صد هزار مرهم ندهم...**: انشالله که مولوی تحریفم رو می بخشه... :)
۹۵/۰۲/۰۹
همه چیز این دنیا دست ما نیس بعضی چیزا رو خودمون ازدست میدیم ولی بعضی چیزا مال ما نیستن و میرن از اول جاشون پیش ما نبوده پس ما ازدستشون ندادیم