حتی بیشتر
يكشنبه, ۲۹ فروردين ۱۳۹۵، ۱۱:۰۷ ق.ظ
باور کن من سعی هایم را کرده ام...اما...[یک]چشم هایم که صبح باز میشود تقویم گوشی 29 فروردین را نشانم می دهد و یادداشتی که مدت ها قبل کنارش نشانده ام: "تولد قمری"[دو]توی تاکسی یکهو سرم را که بلند میکنم چشمم میفتد به تابلوی بالای ساختمان و اسم "دانشگاه سوره".دردی که می افتد روی نورون های مغزم...[سه] گوشی را گذاشته ام روی "پخش تصادفی" فایل های صوتی...اولین فایلی که پخش میشود آن روضه ای از مادر(س)ست که...[چهار]به الهامی که کربلاست؛ دارم میگویم بین الحرمین که سرت را برگرداندی و گنبد "حضرت سقا" را که دیدی ...ادامه ی "التماس دعایم" بغض میشود و سه نقطه.[پنج]عکس خواهرزاده ی زهرا را می بینم که دیروز به دنیا آمده...دخترک ناز دوست داشتنی ای که اسمش را گذاشته اند "زینب" ...ذهنم آن دور ها می رود سمت جمله ی "چه اسم قشنگی!" و پشت بندش نفس بلندی از جنس آه...[شش]همه ی یادداشت های تلخ گوشی ام را پاک کرده ام، دارم چرخی بین نوشته های باقی مانده ام میزنم، که می بینم یکی_دوتا چیز باقی مانده که هنوز پاک نکرده ام.....میخوانم شان و کلمه هایش خیس میشود...[هفت]تسنیم دارد پرت و پلا میگوید. میخندم می گویم "ساقی تو باید عوض کنی" یکهو نبض هایم تلخ میشود...[هشت]هشت عدد توست حضرت سلطان...عدد تویی که تا یادم هست،تمام بی پناهی مرا "پناه" شدی..."یا سریع الرضا" به نفس های آخر دلی که دیگر دل نیست؛ رضایت بده...لطفا...خواهشا...التماسا...مادرانه نوشت:بمیرم که نداری حرمی و سنگ مزاریبسوزم که بسوزد ز غم تو هر دل زاری...
۹۵/۰۱/۲۹
پیشنهاد میکنم لینک خودتون رو به رایگان ثبت کنید.
تبادل لینک رایگان = http://lo3.ir