تصمیم کبری
پنجشنبه, ۲۰ اسفند ۱۳۹۴، ۰۵:۱۶ ق.ظ
دیروز...وسط خواندن جزوه ی فارماکولوژی، سری به نوشته های نیلوفر زدم...از مهدکودک و تاثیر بدش در سن پایین روی بچه ها نوشته بود...دلم لرزید...کلی فکر کردم و برنامه ریزی...نتیجه ش این شد که: اگر یه روزی خدا به من بچه ای داد...حداقل تا 2-3 سال درس و تحصیل و کار رو کلا کنار بگذارم... :( اگر هم خواستم ادامه بدم بگذارم کلا برای سال های بعد...خیلی بعد...ولی بازم احساس عذاب وجدان دارم برای بقیه ش...برای وقتی که بزرگتر شد...واقعا عجب اشتباهی کردم اومدم پزشکی....پ.ن1 : اصولا هروقت که مشاهده شد من زیاد در محیط های مجازی فعالم ، بدونین که قطعا امتحان دارم:))))پ.ن2 : دیروز تو همین فکرها بودم که مامانم اومد تو اتاق.بی مقدمه گفتم مامان می دونستی وقتی بچه رو صبح ها میذارن مهدکودک و از پدرمادرش جداش میکنن آسیب روانی ای که به بچه وارد میشه برابر با خبر مرگ والدین در سن 20 سالگیه؟...و هرروز این حس برای بچه تکرار میشه؟...و تند تند ادامه دادم که نمیخوام اصلا برم چندسال سرکار...مامانم هم خندید گفت خب نرو!کی جلوتو گرفته؟؟ حالا بچه ت کو؟؟؟؟ :))))پ.ن3 : واقعا کسی نمیدونه من تحت چه فشار روحی و فکری ای ام....میدونم آخرش یه روز میذارم کنار این رشته رو... اه ... :((
۹۴/۱۲/۲۰
که یه روزی توی یکی از پست هات خونده بودم اگر لازم باشه برای خاطر بچه ات درس رو وقفه میندازی لاش...
میخواستم بگم که...
عقایدت تغییر کرده
اما حالا می بینم نه....مثل اینکه تغییر نکرده و همونی که بودی و اون به قول خودت اراجیف هم تنها در حد اولتیماتوم بودن برای حساب کار رو نشون کسی دادن....
خوبه که عقیق خودمی
و خوشحالم که هنوزم میتونم بهت حسرت بخورم که خوش به حالت که برای خاطر بچه ات حاضری بگذری از یه سری چیزایی که من حاضر نیستم....
خوبه :)