جواب سوال پرپیچ و خم ات...
چهارشنبه, ۱۹ اسفند ۱۳۹۴، ۰۷:۳۷ ق.ظ
یه جایی... دلم گیر کرد... بعد از اون...دیگه روزها نگذشتن....دیگه حالم از همه چیز بهم خورد....دیگه هیچ چیز و هیچکس خوب نبود ... دیگه من نبودم... فقط اون بود...که کش میومد...توی همه ی ساعت ها و لحظه ها .....که نبود ... و جای خالی ش...درد میکرد....****همین ...حالا که گفتم...خیالت آرام گرفت؟...بعضی حرف ها باید سربسته بماند ...خیس نوشت:من چیزهای زیادی از دست داده امهیچ کدامشانمثل از دست دادن تو نبودگاهی یک رفتنتمامت را با خود میبردو تو تا آخر عمردر به در دنبال خودت میگردی...ته نوشت: امروز 19 اسفند... تقویم ها می گویند دقیقا بیست و سه سال و سه ماه است که دارم نفس میکشم....
۹۴/۱۲/۱۹
منظورت
همونیه که دارم فکر میکنم یا نه...
همون که از رفتنش از عقیقم می ترسیدم
عقیق اما اون روز لای چت ها
مطمئن می گفت کار اشتباهی نکرده
و من... مطمئن بودم
بغض دارد خرخره اش را می جود وقتی این کلمات را تایپ می کند...
هیچ وقت مثل تو دقیق ندونستم چند سالمه....