...
پنجشنبه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۴، ۰۳:۵۵ ق.ظ
ساعت نزدیک 7ونیم است و حدود دو ساعتی هست که از اول صبح بیدارم ... و دارم فکر میکنم به دلگیر بودن اول صبح...به صدای گنجشک های صبح پنجشنبه...به قلبی که دارد تیر می کشد ....به اینکه "من آسمان پر از ابرهای دلگیرم..."دارم فکر میکنم به بغضی که ریشه دوانده در سراسر بدنم و سردردی که دارد انگار تمام مویرگ های مغزم را بهم گره میزند ...دلگیرم ازت ... به خدا دلگیرم... .......پ.ن: پست شاید موقت
۹۴/۱۲/۱۳