انگشت های مهر خورده ...
شنبه, ۸ اسفند ۱۳۹۴، ۰۷:۰۴ ق.ظ
تجربه های اول را دوست داشتم همیشه...مثل کل دیروز را... که بودم و رای بود و انتخاب و انگشت مهرشده...دیشب یک دقیقه هم چشم هایم روی هم نیامد...تمام حواس ام را جمع کردم که بی خوابی ناشی از تنظیم ساعت بیولوژیک بدن؛ روی دقتم موقع شمارش آرا تاثیری نگذارد ...از صبح تا آخر شب هرکاری که میشد کردم...آن قدر که خودم هم فکرش را نمیکردم این قدر انرژی برای هرکاری را داشته باشم...هروقت کسی خسته میشد؛ به جایش من بودم تا آخر...حالا که هنوز هم در حوزه اخذ رای نشسته ام منتظر رسیدن بازرس شورای نگهبان برای بردن صندوق ها ؛ هنوز هم ذره ای احساس خستگی ندارم ....آن قدر کل دیروز را از تجربه های جدید ذوق داشتم که خستگی را حس نکنم....از اینکه حدس بقیه درست از آب درنیامد؛ که گفتند با این کارهایم شب نشده از پامیفتم؛ خوشحالم...از اینکه هنوز هم خسته نشده ام هم.... .از الان دارم فکرمیکنم به کلاس رانندگی بعدازظهرم و امتحان فردا ... که چقدر میشود آرام بود با ذوقی که حالا کور شده؟...پ.ن :دلم میخواست خیلی چیزها از تجربه های دیروز بنویسم....اما....بی خیال شدم ... بگذریم....
۹۴/۱۲/۰۸
سمارش باید کارِ خیلی سختی باشد!