خوب می دانی که اوضاع دلم مطلوب ن ی س ت . . .
سه شنبه, ۱۹ خرداد ۱۳۹۴، ۰۵:۲۲ ق.ظ
م ندیروز روز پر تنشی را تجربه کردم...پر از استرس...انزجار...دلهره...بغض ناشی از عصبانیت...منطق آشفته و نا آرام...امروز که دارم به روز گذشته فکر میکنم، می بینم من هیچ چیز را نفهمیدم دیروز...فقط دلم می خواست کسی باشد...و شاید اعتراف بهش برایم از هرچیزی سخت تر باشد...امروز را که از فرط تهوع و ضعف و بی حالی نرفتم بیمارستان سرکلاس، از پنج و نیم صبح بیدارم و دارم فکر میکنم...به "تو"...به تو که وقتی دیشب پرونده ی این چند روزم را جلویت گذاشتند، چشم هایت خیس شد آقا؟...به نیمه ی ماه فکر کردم...به یک سال دیگری که از آمدن تان گذشت...من...به دردتان نمی خورم ....خدای من هنوز هم برای من ستارالعیوب است...هنوز هم...این را از حرف آن خانم با چادر مشکی و روسری سفید توی مترو فهمیدم...که خواست چون دلم پاک است برایش دعا کنم...دعا...حالم خوب نیست خدا...کمی نزدیک تر بیا....باید تکیه کنم به بودنت...به نگاهت...در این روزهای پر از استرس....پ.ن: برای ایمان "عقیق" دعا کنید...لطفن...التماسا...خواهشن...
۹۴/۰۳/۱۹