.

ابری در گلویم، بدجور دلم را زمین گیر کرده است...

چهارشنبه, ۲۸ آبان ۱۳۹۳، ۱۰:۳۶ ق.ظ
شاید اگر بخواهم از تلخ ترین واقعیتی که حسش کرده ام بگویم،این است که آدم ها را نباید زیاد دوست داشت...نباید...نباید زیاد نگران شان باشی، نباید حواست به حال شان باشد، نباید از غمگین شدن شان غمگین باشی، نباید تمام سعی ات را بکنی "تنهایی" در دنیای شان جایی نداشته باشد،چون هیچوقت نمیفهمند...نمیفهمند تا زمانی که دیگر نباشی،که دیگر آن قدر شکسته باشی که خودت کوله بار رفتنت را بسته باشی...و هیچ حرف و جمله و نگاهی هم نتواند برت گرداند...خیلی زود دنیا به این نتیجه می رساندت، که کلمه کردن "دوستت دارم" از بیهوده ترین اصرارهای قلبت است...آدم ها را خیلی کم دوست داشته باش.خیلی ساده و معمولی.نه نگران حالشان باش و نه از اینکه بگویند بی رحمانه برخورد میکنی دلسرد شو.نه نگران تنهایی دنیای کوچک شان باش و نه از شکستن بغض شان هراسی را به دلت راه بده...چون آدم ها زود عادت میکنند...همیشه که دم دست باشی قدرت را نمیفهمند...آدم ها را زیاد دوست نداشته باش...چون میشکنی...و آن قدر محکم و سخت میشود دلت که یک روز برمیگردی میبینی از بی رحم ترین آدم های اطرافت شده ای...برای اینکه قلبت سنگی نشود...حواست باشد آدم ها را نباید زیاد دوست داشت............آخ......کاش این قدر دوستت نداشتم...
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۸/۲۸
غـ ـزالــ

نظرات  (۳)

من خیلی وقت ست به این نتیجه رسیده ام رفیق......
پاسخ:
فاطمه....

کی انقد ناراحتت کرده خو
پاسخ:
میشناسیش. ولی مهم نیست کی باشه.مهم اینه که من بارها به این نتیجه هه رسیدم!!
این نتیجه رو رواق یه بار به منم گفت...
و