این روزهای پریشان احوال مرا
فقط تو می توانی سامان بخشی...
تویی که از همان روز که علم لشگر خدا
زمین افتاد
از همان دم که پای حسین(ع) لرزید...
از همان دم که مشک روی خاک افتاد...و دست هایت.....
قرار شد دست گیر تمام زمین خورده های عالم باشی...
وهابی ملعون چه می فهمد عظمت عکس بالا را
قطعا نمی تواند بفهمد بغض نشسته بر گلوی یک بچه شیعه را.
وقتی پرچم برادر نصب بر گنبد خواهر شد...
اگر عباس(ع) بود....
کسی
جرئت نزدیک شدن به
خیمه های حسین(ع) را...
دلم طاقت نمی آورد شب عید این ها را بنویسم...
اما
با بغض رسوب کرده در گلو چه می توان کرد؟
پ.ن:
اعیاد مبارک...