هر سال...آخر های پاییز وارد سال جدید زندگی ام می شوم... پاییز فصل من است...داشت می رفت که آمدم...***اگر تجربه ی قدم زدن در غروب های آخر پاییز را داشته باشی...خوب می فهمی چی می گویم...خوب می فهمی آخرهای پاییز یکهو به سرت می زند چی ها را بشماری...فقط یادت باشد،جهت خیس نشدن گونه هایت وسط خیابان(!) جاهای خالی ذهنت را نشمار...سمت شمردن بغض هایت نرو،همین.بگذار این روزهای آخر هم آرام تمام شوند..........آهای پاییز!کمی آهسته تر برو...من پاره های دلم را میان روزهایت جا گذاشته ام. حواست هست؟خط نوشت:در بعضی شرایط...چه بروی ، چه بایستی، قافیه را باخته ای!ته نوشت:عذرخواهی بابت سر نزدن به همسایه ها...به شدت سرم شلوغه.این ترم درس ها خیلی سنگین بودند!و به لحظات ملکوتی "خدایا غ.ل.ط کردم از ترم بعد در طول ترم درس میخونم هم که نزدیک شدیم!!"