آدم ها؛
با همه ی جغرافیای پیچیده ی ذهنی؛ با همه ی تفاوت نقش و نگاره های دل ها،
باز هم ؛ شبیه اند بهم...
اصلا ؛ بیا مقدمه ها را کنار بگذاریم؛
میخواستم بگویم آدمی که کنج حرم تو آرام گرفته باشد ،
دیگر هیچ جای دیگر آرام نخواهد شد....
حالا هم..تلاطمی افتاده به جانم ،
از ایوان طلایی حضرت پدر، تا مسجد کوفه...
از مسجد سهله و حضور دائمی شما آقا...بغضی کشیده شده تا تهران...
از حزن بهت آور حرم حضرت سقا؛ تا زیر قبه ی حضرت ارباب...
از غربت سامرا و سنگرهای مدافعان حرمش؛ بگیر؛
تا سنگفرش های صبور و مهربان حرم جوادالائمه...
.....
پ.ن:
حر کن مرا که جان من از شرم پر شده
من را که راه نیست به جمع حبیب ها...