من مقصرم...مثل همیشه.
يكشنبه, ۲۱ مهر ۱۳۹۲، ۰۸:۵۰ ب.ظ
می دانی یادم نمی رود چند ماه پیش هم دلم می خواست کسی این کار را برایم انجام دهد،- بی آن که من غرورم را بشکنم و بگویم -یادم نرفته چقدر بغض کردم...یادم نرفته چقدر گریه کردم.یادم نرفته حس غمی را که در دلم داشتم...یادم نمی رود ...لااقل دربرابر کسی که دوستش دارم ذره ای این چیزها یادم نمی رود...می دانی... نه منتی هست و نه حرف اضافه ای...دارم کاری را میکنم که آن روزها دوست داشتم تو انجام دهی...دارم کاری را میکنم که آن روزهایی که خیس خیس گذشتند دلم از تو توقع داشت...من دارم کاری را می کنم که "دلم" می خواهد ،اصلا و ابدا منتی نیست...دارم تصمیمی را میگیرم که دلم "نمیخواهد" کس دیگری هم در شرایط من باشد،دلش بگیرد، بغض کند،از من کاری بر بیاید و من سرم را بیندازم پایین رد شوم...دارم تصمیمی را میگیرم که "تو" خودت را آن روزها ازش کنار کشیدی...آن روزها حتی خنده هایت را بخاطر دل شکسته ی من هم پنهان نکردی...توقع بی جایی بود...ولی بود...ولی بود و آن روزها با تمام وجود دوست داشتم باشی...گذشت...من هنوز تصمیمم را عملی نکرده ام...اما حتی ذره ای...حتی ذره ای دلم نمیخواهد کسی روزی جای آن روزهای من قرار گیرد...می فهمی؟میفهمی نه منتی ست و نه حرفی؟؟؟من دارم به خاطر دل خودم این کار را میکنم. نه چیز دیگری...اصلا به قول تو من همه ی کارها را به خاطر خودم انجام میدهم. باشد! اصلن من خودخواه ترین آدم این دنیا ام... قبول...پ.ن:1. نه اینکه کار مهمی قرار باشد انجام دهم.شلوغش کرده ام قطعا!!!فقط امشب یاد خاطرات بد آن روزها افتادم و همین شد دلیل نوشتنم...این به این معنی نیست که قرار باشد کار مهم و خاصی انجام دهم...فقط دلم گرفت از آن روزها و نوشتم...یاد آن روزها افتادم و بهم ریختم...فقط همین.2. مخاطب این پست اینجا را نمیخواند! پس اگر آمدی اینجا و شک کردی این حرف ها مال تو باشند، خیالت راحت! مال تو نیستند!!
۹۲/۰۷/۲۱