.

کاش می شد...

دوشنبه, ۲۸ مرداد ۱۳۹۲، ۰۸:۴۱ ب.ظ
بعضی وقت ها دلم می خواهد جایی بنویسم که کسی از دنیای حقیقی "عقیق" را نشناسد...کسی نیاید اینجا سرزنش کند.کسی دو روز دیگر در دنیای حقیقی یقه ام را نگیرد و بیاورد پای نوشته هایم اثبات کند حرف هایش را.دلم داستان می خواهد.داستان که می نویسی کسی سعی نمی کند پیرنگش را ربط دهد به تو.دلم می خواهد خودم را بنویسم.بدون سانسور و بی واهمه.بعد به غرورم بر نخورد که این ها را نوشته ام.خودم را توجیه کنم که داستان است!دلم می خواهد هی نیایم اینجا و بنویسم و پاک کنم.......اصلن من با دلم مشکل دارم.حل نمیشود بغضم.حل نمی شوم.قبل ترها اما...در قهوه ی تلخ چشم هایت......بیا بگذریم.
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۵/۲۸
غـ ـزالــ

نظرات  (۱۷)

من چی؟
پاسخ:
نه من همینجوری ناله هستم تو رو هم ببینم که دیگه دائم الناله میشم!!!! :))))))) :پی
۲۹ مرداد ۹۲ ، ۱۴:۳۸ آفـتابـــــــ گـردان
ان شا الله که میسر شود

کلاس های دانشگاهم از 16ام شروع می شوند
پاسخ:
منم برا کلاسای دانشگاهم اونجام. انشالله.
من بهت نگفتم برم گفتی نه؟

نگفتی؟!
اذیتم نکن فاطمه داغونم.
پاسخ:
وای تو چرا جنبه ت داغون شده چته باز... البته که میدونم چته و پرسیدنش... :(...
خب

نپررررررررررررس دیگه :((((
پاسخ:
:(((((((((
سلام
بله صد در صد
پستتون رو که خوندم حس کردم چه قدر لحظه لحظه ی این پست رو زندگی کردم،چه قدر backspace کیبردم فشرده شده تو این مدت،چه قدر این حس همیشه با منه
من دارم از خونه ی مجازیم میرم ولی شاید بازم نتونم حرف بزنم،شاید
پاسخ:
سلام چه ناراحت کننده من بارها این تصمیم رو گرفتم ولی ماها به نوشتن ها و بودن های مجازی عادت کردیم. سخته دل کندن... فکر میکنم برمیگردید... مثل من...
۲۹ مرداد ۹۲ ، ۱۸:۵۸ الهه مامان ماهان
عقیقم نازنین یار نه به خاطر امدنت نه به جان ماهانم سر قبر نخودکی به یادت افتادم
پاسخ:
نیازی به قسم نبود عزیز مهربان ممنون یک دنیا همین که گوشه ای از حرم امام رئوف یادم افتادید ممنون...
دارم میرم یه جای دیگه بنویسم دیگه
یه نوع برگشت محسوب میشه
پاسخ:
دیدی گفتم؟ بابا ما خودمون اینا رو تجربیده بودیم!
عقیق جون به نظرم همه ماها دوست داریم جایی داشته باشیم که خودمونو بنویسم و کسی نشناسدمون. به همین خاطره که من شدم جیکو.

پاسخ:
هوم. چقدر خوبه که آدمه بدونه همدرد داره
سلام
آره واقعا!چه خوب گفتی
پست پایین هم که قدر دغدغه بود اون زمانی که دانشجو بودیم!!!
چقدر هم مواجه شدیم باش!!!
خیلی خوب بود
پاسخ:
سلام ممنون عزیزم...
سلام
خوبی؟
بالاخره اینجا هر چقدر که مجازی باشه برای یه عده تو واقعی هستی ... کاریش هم نمیشه کرد ... سخت نگیر
هنوز به نظرم یه دفترچه ، یه فایل تو کامپیوترت بهترین جا برای نوشتنه ...

چرا داستان ننوشتی برای کارگاه داستان نویسی مون هااان ؟ !!
پاسخ:
سلام چشم مینویسم اگر بشه :)
فاطمه ازم ناراحتی جواب نمیدی؟!
پاسخ:
نه عزیزم. ناراحت نیستم.چرا باید ناراحت باشم؟


عزیزی......
پاسخ:
مرسی عزیزم تو خیلی لطف داری...
ماهکم این پایینی..
۳۱ مرداد ۹۲ ، ۱۶:۵۶ مامان دخترا
سلام خانوم دکتر آینده!
روزت مبارک !
اول شهریور روز پزشکه دیگه نه؟!
پاسخ:
سلام ممنون از لطف تون بله. روز پزشک بر من پزشک بی مطب بی نسخه بی مدرک مبارک!!!!
سلام عقیق جان روزت مبارک خانم دکتر
اینو گفتم اومدم مطبت برام آمپول تجویز نکنی
دوستتت دارم
پاسخ:
سلام عزیزم ممنون گلم.خیلی لطف داری.کو تا من پزشک شم حالا بین خودمون بمونه منم از آمپول میترسم!
سلام عقیق جانم کجایی؟؟؟؟
منم وبلاگ دریت کردم خوشحال میشم بهم سر

لینت کردم
الان خیلی خوشحالی
پاسخ:
سلام عزیزم سفر بودم مبارک باشه.میام پیشت ممنون از لطفت
خب یکی از مزیت های دنیای مجازی همین مجازی بودن هست
همین که حرفتو بزنی بدون ترس بدون ساسنور بدون واهمه
پاسخ:
خب نه دیگه نمیذارن.... نمیذارن...