در پیله ی من حسرت پروانه شدن بود...
پنجشنبه, ۲۷ تیر ۱۳۹۲، ۰۹:۳۶ ب.ظ
خب میدانی،
واقعیت این است که اینجا هر حرفی را نمیشود زد،
هر اعترافی را نمیتوان کرد.
بعضی اعتراف ها فقط باید بماند کنج دلت ،
خاک می گیرد ...
کهنه می شود
اما جایش همان جاست فقط.
اعتراف های نوع دوم اما مال آن دفتر سیمی است.
مال کاغذ های کاهی اش که وقتی خیس میشود بوی خاک باران خورده می دهد...
بعضی اعتراف ها اما سنگین اند برای دل،
و جایی برای شان پیدا نکرده ام.
بعضی اعتراف ها، سنگین تر از شانه های "یک مشت بغض کال..." اند ،
به سنگینی نگاه خواننده هایش...
اما،
من اعتراف میکنم
دلتنگم. دلتنگ خود قبلی ام.دلتنگ روزهای قبلی ام که بر نمی گردند.
دلتنگ آدم های قبلی زندگی ام. که هنوز هم هستند اما ...
خود قبلی ام را دوست نداشتم، حالایم را اما بیشتر دوست ندارم،
قبل تر ها همه چیز دوست داشتنی تر بود...
حتی بغض های آن موقع ها...
زلال بود لااقل.
من اعتراف میکنم ذره ای به آن چه دنبالش بوده ام هم نزدیک نشدم...
اعتراف میکنم مدت هاست "سعی" کرده ام منطق محض باشم.
هنوز هم اما ،
خیلی چیزها سر ذوقم می آورد،
یک بیت ناب، و یک عالمه چیز دیگر که گفتنش اینجا به صلاح دلم نیست!
من اعتراف میکنم قرار بود آدم باشم.
و حتی تلاشی برایش نکردم..
من اعتراف میکنم سر قولی که به "او" داده ام نمانده ام،
اعتراف میکنم عصر های جمعه جایی قدم های مرا کم دارد. و سنگی که برای من فقط یک سنگ قبر نیست ...
من اعتراف میکنم کسی جای خالی تو را برایم پر نکرد...
هیچکس...
این روزها دلتنگ تر از روزهای پیشم...خیلی بیشتر...
از پا افتاده امقوت می دهی به قدم هایم؟!!
مسافر مقصد تو راهش نزدیک است
من از کدام راه رفته ام پس؟!
...
کلافه ام...
خدای این روز های ماه...سر کلاف دلم را برایم پیدا میکنی؟
باید باز کنم تک تک گره هایش را
تک تک وابستگی هایش را...
پیله ای که دور خودم تنیدم را باید باز کنم.
هیچ پروانه ازش بیرون نمی آید.
باید خودم را از این دنیا پس بگیرم...
دیروز که دریا دلش آرام نمیگرفت و موج هایش را می کوبید به صخره ها،
همان جا بود که خیره شدم به بی قراری آب و هرچه فکر کردم دلیل واضحی برای بغضی که در گلویم با هر نفس بالا و پایین میرفت پیدا نکردم...
نفهمیدم چرا این قدر تلخ شد ذره ذره.
از کی به وجود آمد؟
از کی این قدر بزرگ شد؟
از کی دیگر گریه نشد؟...
نفهمیدم ..
حالا هم...
...
خدای این روز های پر از تلاطم
سر به راه می شوم
قول می دهم
نه از آن قول ها که هنوز جوهرشان روی دفترم خشک نشده بود زدم زیرشان...
قول می دهم
از آن قول هایی که رو به روی گلدسته های مسجد گوهرشاد...
...
:(...
۹۲/۰۴/۲۷
من یکی که اگه جای تو بودم الآن پرواز میکردم...
امتحانات تازه تمومیده...