سند غربت علی(ع)...
شنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۲، ۱۲:۳۶ ب.ظ
من هیچوقت اجازه ندادم کسی اسمم را نصفه-نیمه صدا بزند
هیچوقت دلم نخواسته اسمم چیز دیگری باشد،
اصلا
همین که گاهی که سردم می شود
از صاحب اسمم بخواهم چادرش را بیندازد روی دلم...
کافی ست...
سید نبوده ام،
تو ولی مادری کرده ای برایم...
کم نیست...
ایمان نازک بلوری ام دارد یخ می زند
سردش است...
چادرت جا دارد؟
***این جاحرفی از بغض مادر نیست...سنی نشین اند...هرگز جدا ز
ماتم مادر نمی شویم...هرچقدر هم حرف از برادری باشدحرف از تقیه
باشدته ته دلت نمیتوانی دوستشان داشته باشینمیتوانی حس کنی
برادرید...در حق مادر(س) هم برادری کردن نه؟...اینجابغضم بیشتر درد می گیرد....یعنی اگر پیامبرمزد رسالتش را از امتش نمی خواست،دیگر چه می کردند؟...پ.ن:به دادش نرسیدند،هیچ کدام از همسایه هایی که یک عمر برایشان دعای "الجار ثم الدار" کرده بود....یعنیدیدن دست های بسته سخت تر بود،یا نگاه بغض آلود زینب(س)؟زینب...توچی کشیدی....دست بسته...آتش...در....مادر...در...مادر...محراب...سلام بی تشهد...فرق ماه...نیزه...قرآن...سر...برادر...سر...برادر.......طاقت داری بگویم؟.......
۹۲/۰۱/۲۴