.

خدایا لازم است بگویم اگر دستم را نگیری زمین خوردنم اصلا دور نیست؟ می شود مواظب ایمان لب پرتگاهم باشی؟ ... *** دلم برایت تنگ شده است... گاهی باید سرت را بگذاری روی نخ های زلال چادرت... که به خدا وصل اند دلتنگتم... دلتنگ تویی که این سال ها با من آمده ای...ایستاده ای...بلند تر شده ای... شاید چند متر پارچه آن قدرها هم ارزشمند نباشد، اما وقتی صحن های حرم خورشید هشتم را پا به پای تو آمده باشد، بغض کرده باشد...شکسته باشد... ... این روزها که نزدیکی و دوری... این روزها که صبح ها جلوی آینه مرتب میشوی، از مسخره کردن استاد ناراحت نمیشوی، لبخند می زنی و ارائه را ادامه می دهی، این روزها که برایم نشانه ی یک اعتقاد سپیدی... کمی هوایم را داشته باش... تو میراث مادری(س)...ضمیمه ی اسمم... هر چه باشد نخ هایت هنوز به خدا وصل است... پ.ن: این جا نبض یک پست می زند...که در گلو خفه شد. شاید حکمتش را خدا بداند که هرچه کردم ثبت نشد. باشد!قبول! * خدایا "حجاب رفتاری" را برایم درونی کن... خودم اراده اش را ندارم!مثل هزار کار دیگر! شاید جای این حرف ها فقط در دفتر شخصی ام باشد اما صلاح کار کجا و من خراب کجا؟
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۱۲/۱۹
غـ ـزالــ

نظرات  (۱۹)

۲۱ اسفند ۹۱ ، ۱۰:۵۶ فروغ(ردپاهایم)
چقدر خوبه که انقدر پوششت برات عزیزه و چقدر خوبه که اونقدر بهش ایمان داری که میتونی در برابر نگاه و تمسخر دیگران بازهم عاشقش باشی
ای کاش همه ی ما اونقدر شخصیت داشته باشیم که به انتخاب دیگران اون هم انتخابی که هیچ اسیب اجتماعی ای برای دیگران نداره احترام بذاریم
پاسخ:
جمله ی آخر رو "دوست تر" داشتم... ممنون...
فاطمه............

.
.
.
.
.
.
[ بغض]
.
.
.
.[ ا ش ک]
خسته ام کرده....
پاسخ:
عزیزم ...
۲۱ اسفند ۹۱ ، ۲۰:۱۱ آفـتابـــــــ گـردان
بسم الله الرّحمن الرّحیم

سلام

الحمدلله رب العالمین

به خودم:
"ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد"
پاسخ:
سلام... جمله آخر... : اعوذ بالله...
۲۲ اسفند ۹۱ ، ۱۶:۴۰ سفید کمرنگ
این قدر مرا با غم دوریت نیازار

با پای دلم راه بیا قدری و بگذار،



این قصه سرانجام خوشی داشته باشد

شاید که به آخر برسد این غم بسیار



این فاصله تاب از من دیوانه گرفته

در حیرتم از این همه دلسنگی دیوار



هر روز منم بی تو و من بی تو ولاغیر

تکرار... و تکرار... و تکرار ... و تکرار...



من زنده به چشمان مسیحای تو هستم

من را به فراموشی این خاطره نسپار



کاری که نگاه تو شبی با دل ما کرد

با خلق نکرده ست ؛ نه چنگیز، نه تاتار!



ای شعر، چه می فهمی ازین حال خرابم؟

دست از سر این شاعر کم حوصله بردار



حق است اگر مرگ ِ من و عالم و آدم،

بگذار که یک بار بمیریم؛ نه صدبار!!!



تصمیم خودم بود به هرجا که رسیدم؛

یک دایره آن قدر بزرگ است که پرگار.



اوج غم این قصه در این شعر همین جاست:

من بی تو پریشان و تو انگار نه انگار...





رویا باقری

پاسخ:
چقدر روون و دوست داشتنی و فوق العاده بود... یک نفس بلعیدمش... بیت آخر...چه بغضی داشت...
چقدر هوای حرم می دهند بعضی جادرها که هر وقت دلتنگ حرم میشوم یادگاری هست رنگ و روی رفته و آفتاب خورده شان
عقیق بانو این جمله دلم را آتش میزند :
چادری ها زهــــــــرایی نیستند!

اگر فکرشان،هدفشان،راهشان،نگاهشان،عشقشان و حجابشان فاطمی نباشد...

بقول خودت حجاب رفتاری را بخواهیم که درونی شود
چادر مادر خوبی ها نصیب روح و دل و فکرت باشد بانو
التماس دعا
ســــــــــــــــــــــــلام هم سایه ی
کم پیدا............
خوبی فاطمه جان؟؟
پاسخ:
سلام... مشهد ام عزیزم ... دعاگو هستم *** من انشالله تا دوم اینجام.
۲۵ اسفند ۹۱ ، ۱۴:۰۹ راننده آژانس
افتخاری بالا تر از این نیست که بزرگئاری چون شما میهمانمان شده است.
ممنون
سلام!
پ.ن بی نظیربودبغضی عجیب کاشته درگلویم چه قدردلنشین...
سایه حق
سلام عشق
سعادت روح
سلامت تن
سرمست ی بهار
سکوت دعا
سرور جاودانه
که بهترین هفت سین زندگی است را، برایت آرزومندم...

***سال نو پیشاپیش مبارک***



زیارتت قبووول..!!!!
.عـــــــــــــــــــــــــیدت مبارک...
صد سالا به این سالا
هر روزتان نورزو
نوروزتان پیروز...
حساب یالتماس دعا>>>!
یه پست جانانه و عیدانه و بهرانه از فاطمه میخواهم ها...!
امدی جبران کن...!!!
سلام عزیزکمممم
خوش به حالت که رفتی زیارت امام هشتم...مطمئنم از دعا فراموشم نکردی پس منم دعا می کنم واست که عید سال دیگه بری مکه یا کربلا...بازم دعام کنی...ماهی...فقط همین
الان
دارم این پا اون پا میکنم،دستمو سایه بون کردم...بلکه ازدور ببینمت،وقتی وارد شهر میشی...
حالا باچی میای؟
بابا دست بکش از دامان این خواهر وبرادر!بسه دیگه!چ قد حاجت داری مگه تو!
حلالت نمیکنم اگه دلم را جانداه باشی درچمدانت...

خورشید تابیده بر گونه هایت بانو...
گونه ات را جلوتر بیاور گرم شویم

زیارت قبول
با خال لب بگوی که مرغان دام را
یا آب و دانه‌ای بدهد یا رها کند/ عشرتی خبوشانی

سلام
زیارت قبول!
جای قشنگیست اینجا :)
خوش اومدی به ولایـــــــــــــــــــــــــــت!
پاسخ:
آیکون چشمک! دوباره برگشتم به بلاد غربت
۱۵ فروردين ۹۲ ، ۱۴:۳۱ آفـتابـــــــ گـردان
کجایی خانوم دکتر جون!؟

دلمان تنگت شده...همه با هم!
پاسخ:
جای دوری نرفتم همین حوالی... برمیگردم به زودی...
تا به حال درمورد "به روز کردن" چیزی شنیدی؟ D:
پاسخ:
یکسری اکاذیب شنیدم فقط!:D