.

چند خط خیس...

دوشنبه, ۱۴ اسفند ۱۳۹۱، ۰۹:۲۹ ب.ظ
اولین ها را همیشه خوب یادم می ماند این بار ولی هرچه فکر میکنم یادم نمی آید اولین بار کجا بود، اولین بار کجا اسمت را شنیدم، کجا سپرده شدی به حافظه ی کوتاه مدت ام...؟هان؟ برای تو اما، اولین بارمان کنار حرارت بخاری بود و محرم 88...یادت است؟ زمستان بود و اعداد بی رحم ریاضی که من و تو را کنار هم نشاند...این جایش را خوب یادت است... همان وقت ها بود که در حافظه ی بلند مدت ام حک شدی... و بعد داستان "تک بخشی ها"یت را... که بغضم را خرد کرد، بیشتر حس کردم فهمیدنت را... فهمیدنم را... یا آن وقت ها که بهت گفتم دلخورم و گفتی چیزی مثل خوره دارد دلت را میخورد...نگذار دلت کوچک شود! همان وقت بود که فهمیدم زبان دلم را یاد گرفته ای...و این از هرکسی بر نمی آید... و چقدر خوب یادم است اولین باری را که کشف کردم چقدر من و تو به هم شبیه ایم! هم اسم و همزاد روزهای من... آخرین قرار مان باهم، خاک های نرم طلاییه بود... قرار بود من باشم...تو باشی... و تلخ ترین کلمه ای که الان می توانم بنویسم... : "نشد!" و حالا تو داری می روی... جایی زلال تر... همان جایی که سال ها آرزویش را داشته ام... نقطه ضعف دلم... جای آدم حسابی ها... می دانی فاطمه...هر بار بغضم تیر می کشد وقتی گذرنامه ام را توی کتابخانه ام می بینم... دلم نه لیاقت جنوب را داشت، و نه لیاقت بین الحرمین را... حلالت نمی کنم اگر، من را... دلم را در چمدانت جای ندهی... ... پ.ن: 1. "دوست" هم تک بخشی است...اما، اگر اضافه اش کنی به یک شناسه و بعد جزو دارایی هایت حسابش کنی...هزاربخشی می شود... "دوست""ت""دارم"... حالا که داری می روی جایی که من هیچوقت لیاقت اش را نداشته ام، بیش تر ... 2. آه...(این دریغ و حسرت همیشگی...)
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۱۲/۱۴
غـ ـزالــ

نظرات  (۲۰)

ف
ا
ط
م
ه
................
چرا این روزهاهمه ی دوستان عزیزم کم رنگ شدند تو نت.. و من دلتنگ...!!!!!
پاسخ:
واقعیتش مثلا من دیگه مثل قبل حوصله نت ندارم! بقیه رو نمیدونم ترجیح میدم وقتمو جور دیگه ای پر کنم...
ازمشرق جان رسیدی، در دست، پیمانه دل
یک شهر شیدای چشمت، اما تو دیوانه دل

چون گردبادی تو را عشق، گردید و در خود نهان کرد
گنجینه سرّ او شد ناگاه، ویرانه دل

آنگاه با او رسیدی، ناگاه در او شکفتی
شد عقل بیگانه بااو، شد عشق همخانه دل

پا بی شکیب رسیدن، پر بیقرار پریدن
در حسرت سر نهادن، یک لحظه برشانه دل

یک عمر پیچیدی از درد، یک دم شکایت نکردی
افشاند رنگ حقیقت، داغت بر افسانه دل

حالا که شاد و شکوفا، رفتی از این خانه بی ما
حالا که از پیله رستی، بر بال پروانه دل


از ما سلامی به خورشید، از ما سلامی به باران
یادی کن از ما درآن بزم، در بزم مستانه دل

مصطفی محدثی خراسانی...
آورده است چشم سیاهت یقین به من
هم آفرین به چشم تو هم آفرین به من

من ناگزیر سوختنم  چون که زل زده ست
خورشید تیزچشم تو با ذره بین به من

ای قبله گاه ناز ! نمازت دراز باد !
سجاده ات شدم که بسایی جبین به من

بر سینه ام گذار سرت را که حس کنم
نازل شده ست سوره ای از کفر و دین به من

یاران راستین مرا می دهد نشان
این مارهای سرزده از آستین به من

تا دست من به حلقه ی زلفت مزین است
انگار داده است سلیمان نگین به من

محدوده ی قلمرو من چین  زلف توست
از عرش تا به فرش رسیده ست این به من

جغرافیای کوچک من بازوان توست
ای کاش تنگ تر شود این سرزمین به من ...
پاسخ:
چه غزل قشنگی... شاعرش؟ مرسی عزیزم...
دود این شهر مرا از نفس انداخته است
به هوای حرم کرب وبلا محتاجم

.
.
.فاطمه را بگویید ماراهم یاد کند در بین الحرمین عشاق
پاسخ:
دود این شهر مرا از نفس انداخته است...
این خط های خیس را...

یک عقیق ِ دل بریزد پشت سر آدم ... .

ممنونم . من لایق این پستت نیستم رفیق .

...
تو را سنجاق کرده ام به جانمازم عقیق جانم!مثل همان دستمال ِ سفید ِ مادری ... که برایت گذاشتم وقتی که داشتی میرفتی ! داری اش؟

هوم ... زمستان بود.بعدش مشهد که اتفاقی ...

آن آخرین قرار را هم یک روز باهم میرویم ان شالله... اینطوری نگو عزیزم...تو لایق تری ازمن که بروی آنجا.مطمئنم.

... تک بخشی ها وتو برام شعر فاضل نظری رونوشتی . یادته؟!

تک بخشی ها:. قلب . خاک . دوست . کرب . بلا ...

من هم : د.د

آخ ! چقد حرف دارم باهات ...

+این بغض های کال تو تا رسیده شوند،من پیر شده ام!

+فاطمه آزمایشمو دیروز خراااااب کردم.

دیگه دارم میرم... خدافظی.

پاسخ:
فاطمه... بغض...بغض...بغض... همون پارچه ی سفیدی که رویش زیارت حضرت فاطمه را نوشته بودی...گفتی برای بغض های مشترک مان...سنجاقش کردم به دلم... هوم...مشهد...من داشتم میرفتم از پیش امام رضا...تو تازه آمده بودی...چقدر بغض داشتم.خوب یادمه... نه...یادم نیست...کدوم بیت؟ هوم...آخ که چقدر حرف دارم باهات...چند وقته ندیدمت رفیق ِ جانم؟ هم اسم و هم سن و همزاد روزهای پاییزی من... ... حالا که می روی به خدا می سپارمت... دعا کن لایق بشم...
۱۶ اسفند ۹۱ ، ۲۱:۵۷ سندس در جست و جوی حقیقت
سلام..
انشاالله این سفر بابرکت روزی شما هم بشود...
فاطمه ها را دوست دارم...
پاسخ:
سلام... ممنون از دعای قشنگ تون...
:((
...
پاسخ:
...
فاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااطمه.."عقیق عزیزم"

فااااااااااااااااااااااااااااطمه ی عزیزبانو" الا(تو)

الهاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااامم......


" دلم میخواست با هم انقد آرامش میگرفتیم و پر از لبخند میشد سهم این روزهای پیانی سال مان..
( چه روزگاری شده حالا حتی هیچ کس نمیتواند حال دیگری را خوب کند
یا اشکی را به لبخند بدل کند
یا بغضی را به شانه های گرمش بدهد...
چقدر .........
هعی هعی...

امیدوارم حال همه تون خوب خوب بشه به همین زودی های زود..
قلب از اینکه بخواهیم حول حانا الی احسن الحال..!!!!!!!

" میشوووووووووود کسی هم دل مرا بلند کند...
صدایم کند فریاد بزند غمم ر ا بگیرد...!!!!!
ماهم وقتی در گوشه و کنار میخوانیم دوستان مسافرند دلمان میگیرد برای حال خرابمان که چراما هم لایق نیستیم
من هم رفتم و طلب دعا کردم...
عقیق...آرزو میکنم تو هم...آنجا برای من دعا کنی...
ف
ا
ط
م
ه
ه
ه
ه
ه
ه
ه
ه
ه
ه
ه
فاطمه
من و عقیق اینجا آنلاینیم و منو تو باز وبلاگ من..>>!!!!!!
پاسخ:
ها؟ اسمتو یادت میره کامنت میذاری متوجه نشدم
بانویم...
پاسخ:
:)
اون کامنت ها ی بی اسم هم که کلی حرف زده بودم برای من بود دیدم اینجا نیست..>!!!!!
پاسخ:
یادم رفت بگم خصوصی ش کردم. :) ببخش.احساس کردم نیازه خصوصی باشه
خوب کردی فاطمه.." لبخند
سلام عقیق
منم دچار همون حسرت و آه شدم.
خوش به سعادتش

ممنون که باعث شدی با یه دوست مجازی دیگه آشنا بشم.

پاسخ:
سلام. خواهش میکنم حسرت و آه همیشگی...
سلام عزیزم

خدایش به سلامت دارد
وقتی فهمیدم فاطمه مسافر است که رفته بود....
۲۱ اسفند ۹۱ ، ۲۰:۰۸ آفـتابـــــــ گـردان
بسم الله الرّحمن الرّحیم

سلام


می خوانمت فاطمه

با حسرت...با سکوت

دعایم کن
پاسخ:
سلام...چرا حسرت؟..
و من عاشقم این رفاقت ها را ...



.....


برای هم بمانید ... به قصد رسیدن به کویش !
سلام...
آقا قرار شاه و گدا یادتان که هست...
هست...هست...هست...
...
امشب...مادری...حرمی...کربلایی...
به حق مادر...
التماس دعا