.

یادآوری حادثه ای تلخ و کبود....

پنجشنبه, ۱۲ اسفند ۱۳۹۵، ۱۲:۲۵ ب.ظ

نوشته اند که:

امیرالمومنین آمد فاطمه اش را به خاک بسپارد. 

گریست و رو کرد به رسول خدا و گفت: ای رسول خدا، ودیعه گرانبهای تو اینک به سوی تو بازگشت. و آنچه نزد من بود حالا پیش توست. 

ولی اندوه من همیشگی است و شب‌های من به بیداری خواهد گذشت تا اینکه من نیز نزد شما بیایم و آرام بگیرم.

ای رسول خدا!

از دخترت بپرس و اصرار کن تا بگوید که چگونه امت تو دست در دست هم به او ستم کردند…


پ.ن: 

چگونه مرگ یک مادر چهل تن متهم دارد؟...


و اشک سلاح است...بی تیغ...بی شمشیر...

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۵/۱۲/۱۲
غـ ـزالــ

نظرات  (۲)

آه
...
۱۳ اسفند ۹۵ ، ۱۶:۲۵ آب‌گینه موسوی
و چاه از آن زمان که تو در آن گریستی، جوشان است...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی