.

شرمنده اگر ندارد اشکال نیا...

جمعه, ۱۰ دی ۱۳۹۵، ۰۱:۱۳ ب.ظ

درد داشتم...نه سیاهی شب را میفهمیدم و نه خورشیدی که بالا می آمد دنیایم را روشن میکرد...

نفس کشیدن سخت شده بود...یک درد ضربان دار نفس گیر و البته ممتد!

فقط تیک تاک ساعت بود...که دیرتر میگذشت...که رد نمیشد...که انگار قرار نبود مرا برساند به چند روز بعد.

صاحب زمانی که دیرتر میگذشت هم...شما بودید...

همان روزها بود که فهمیدم ما منتظر شما نیستیم....

انتظار صبر نمیشناسد...هرچه هست بی قراری ست و دویدن؛ حل کردن و حل شدن...


ساختن...هموار کردن برای زودتر آمدن...


ما هنوز به فلسفه ی "درد"...به بی قراری هرلحظه اش نرسیده ایم....

همین ...


پ.ن: اللهم عجل...لولیک الفرج...

خدایا...بیا و باقی مانده اش را به نفهمیدن هایمان ببخش...


موافقین ۳ مخالفین ۰ ۹۵/۱۰/۱۰
غـ ـزالــ

نظرات  (۷)

۱۰ دی ۹۵ ، ۱۳:۴۹ الـ ه ـام 8 عـظـیـمـی
آمین...

ز بی‌عشقی بهار زندگی دامن کشید از من 

وگرنه همچو نخل طور، آتش می‌چکید از من...    

بله متاسفانه درسته 
ما هنوز به فلسفه ی درد نرسیده ایم 
۱۲ دی ۹۵ ، ۱۶:۲۶ آب‌گینه موسوی

... :((

ما منتظرِ تو نیستیم، آقاجان!
تنها همه «انتظار» داریم از تو...

 جلیل صفربیگی

چرا اشکال داره
خیلی هم داره

عهه :))
۱۶ دی ۹۵ ، ۰۰:۰۶ محترَق الزهرا ( سلام الله علیها )
سلام و خدا قوت !
طبع ما با نون آخر دین سازگرتر از درد دال اوله ...
یاحق
۱۸ دی ۹۵ ، ۱۰:۵۰ منتـــظر المهدی۳۱۳
هدرتون بی نظیره احسنت


ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی