.

آخرین برگ سفرنامه ی باران ...

چهارشنبه, ۲۹ آذر ۱۳۹۱، ۰۳:۵۵ ب.ظ
هر سال...آخر های پاییز وارد سال جدید زندگی ام می شوم... پاییز فصل من است...داشت می رفت که آمدم...***اگر تجربه ی قدم زدن در غروب های آخر پاییز را داشته باشی...خوب می فهمی چی می گویم...خوب می فهمی آخرهای پاییز یکهو به سرت می زند چی ها را بشماری...فقط یادت باشد،جهت خیس نشدن گونه هایت وسط خیابان(!) جاهای خالی ذهنت را نشمار...سمت شمردن بغض هایت نرو،همین.بگذار این روزهای آخر هم آرام تمام شوند..........آهای پاییز!کمی آهسته تر برو...من پاره های دلم را میان روزهایت جا گذاشته ام. حواست هست؟خط نوشت:در بعضی شرایط...چه بروی ، چه بایستی، قافیه را باخته ای!ته نوشت:عذرخواهی بابت سر نزدن به همسایه ها...به شدت سرم شلوغه.این ترم درس ها خیلی سنگین بودند!و به لحظات ملکوتی "خدایا غ.ل.ط کردم از ترم بعد در طول ترم درس میخونم هم که نزدیک شدیم!!"
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۰۹/۲۹
غـ ـزالــ

نظرات  (۱۳)

من تو این پاییز یه نفرو گم کردم
دستشو ول کردم گم شد
دستشو که ول کردم خودمم گم شدم ...بین غصه هام گم شدم
ولی باید ول می کردم حتی اگه به قیمت گم شدن تموم می شد


آذرو دوس دارم از بقیه ی ماه ها جداس ، مثل اردیبهشت... :X
سلام دختر پاییزی...
اصن حالا که اینجوریه:
میان همهمه برگهای پاییزی/ فقط تویی که هنوز از بهار لبریزی...
اینم هندونه شب یلدات که گذاشتم زیر بغلت! بذار تو یخچال خراب نشه D:
شکلکاتم که خرابن... بعله....
و اینکه...
خوب باشی دیگه خانوم دکتر بعد از این. الآن دقیقا چند سالت شد؟
و دیگه اینکه...
ما آخر پاییز تعداد روزهای مونده تا کنکورو می شمریم (نیشخند)
در پناه خدا
پاسخ:
سلام... عزیزم انشالله همه ی کنکوری ها کنکورشونو خوب بدن...تو هم نتیجه ی زحمت هاتو ببینی... وارد 21 سالگی شدم!(لبخند)
۰۱ دی ۹۱ ، ۰۵:۰۹ ارغوان...
همه جوره اش را دیده بودم جز پاییز بی باران...
خوب...
راستی الان من دقیقا در همون لحظه ملکوتی به سر میبرم...
چرا شکلکات خرابن؟؟؟؟؟؟؟
پاسخ:
ما نیز!
۰۱ دی ۹۱ ، ۰۷:۵۴ میس طلبه
سلام
جالبه همیشه موقع امتحانا یه سیلی تو اینه به خودم می زدم و می گفتم نامردم اگه از ترم بعد درس نخونم و جمع کنم برای شب امتحان
جالب تر می شد زمانی که اخر ترم همیشه نامرد از اب درمی یومدم.
درس تموم شد و ما مرد نشدیم که نشدیم.
سلام فاطمه جانم
تولّدت مبارک عزیزم. خدا را شکر برای تپیدنِ این قلبِ مهربان!

انشاءلله که موفّق باشی.
واقعاً؛ گاهی رفتن و ماندن، باختن است...
پاسخ:
سلام عزیزدل ... از لطف شما هم خیلی ممنونم...:-*
۰۱ دی ۹۱ ، ۱۳:۰۵ آفتابــــ گردان
بسم الله الرّحمن الرّحیم

سلام


تولدت مبارک فاطمه جان


این است...
که زمین
چرکین است!

دلت آسمانی جوان ایرانی
پاسخ:
سلام. ممنون از لطف تون. 19 آذر بود..
۰۲ دی ۹۱ ، ۱۵:۰۰ آهسته عاشق می شوم
بنده خوب خدا سلام...
تصمیم گرفتم بغض ها و دلتنگی های 10 ساله ام رو تو ساعت صفر عاشقی با بنده های خوب خدا قسمت کنم.

http://ziyafatname.blogfa.com/post/461

اگر قابل دونستید حتما تو خلوت و تنهایی گوش کنید.
.
.
.
التماس نور
پاسخ:
سلام. چشم عزیزم سرم خلوت بشه یه کم...میام. ممنون از دعوت.
سلام عزیزم
وای خیلی شرمنده م خیلیییییییییییی
ببخش که زودتر نیومدم و به موقع تولدت رو تبریک نگفتم
انشالا 120 ساله بشی و امتحاناتت رو هم عالی پشت سر بذاری
خیلی به اون لحظات ملکوتی که توصیف کرده بودی خندیدم
بازم تولدت رو تبریک میگم خانوم گل
پاسخ:
قبلا تبریک گفته بودید ها...[چشمک] ممنون بازم...مرسی..
۰۶ دی ۹۱ ، ۱۹:۱۱ اِلاّ(تو)
عزییییییییییییییییزمن..
ان شالله امتحانات روخوب بدی.بوسه
پاسخ:
فاطمه! گفتی امتحان کردی خرابم!! :D
به من چه ها ولی چقدر اسم میس طلبه اسم ... بی خیال!
خب هیچی دیگه اومدم سربزنم :|
پاسخ:
چشه؟
سلام
رنگی ترینشان هم رفت...
سپید ترینشام هم میرود...
پاسخ:
هوم ...
میبینم ک ب ایام الله شریف امتحانات نزدیک شدین :)
پاسخ:
آره دیگه. می بینی؟
با کلی تاخیر و با کلی شرمندگی تولدت رو تبریک میگم عزیزم
روزهات بهاری و سرسبز