.

پرنده فکر عبور است...فکر ماندن نیست...

سه شنبه, ۲۹ تیر ۱۳۹۵، ۰۲:۲۶ ب.ظ

هر سربازی

در جیبهایش
در موهایش
و لای دکمه های یونیفورمش

زنی را به میدان جنگ می‌برد


آمار کشته های جنگ 
همیشه غلط بوده است

هر گلوله 
دونفر را از پا در می آورد 


سرباز 
و دختری که در سینه اش می‌تپد... 

"مریم نظریان"


■■■


می گفت:  هربار با دلهره ؛ با بغض رخنه کرده ته چشم ها؛

نگرانی اش را به کلمه هایش قرض میداد و از اعزام همسرش میگفت...از رفتن...از جنگ...

یک بار دوبار...سه بار...


این بار ولی بی دلهره؛ آرام؛ با بغض پر آرامشی که در نطفه خفه اش کرده بود؛

 زل زد در چشم هایم و گفت: "علیرضا رفت" ... بی هیچ گریه و بی قراری ای...

انگار صبرش را وام گرفته بود از کسی که...


رفته بود...

برای بار آخر...رفت که دیگر برنگردد... و برنگشت...جایی حوالی حرم عمه ی سادات...


■■■

از اولش هم گفته بودم که سری از من

دیدی که من حق داشتم؟! عاشق تری از من


دلبسته ات بودم من و دلبسته ام بودی

اما رهایت کرد عشق دیگری از من


آتش شدی، رفتی و گفتی:" عشق سوزان است

باقی نماند کاش جز خاکستری از من"


رفتی و جا مانده فقط مُشت پَری از تو

رفتی و باقیمانده چشمان تری از من


فالله خیر حافظا” خواندم که برگردی

برگشته ای با حال و روز بهتری از من


من عاشق لبخندهایت بودم و حالا...

با خنده های زخمی ات دل می بری از من


عاشق ترینم! من کجا و حضرت زینب؟!

حق داشتی اینقدر راحت بگذری از من...


"سید تکتم حسینی"



موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۴/۲۹
غـ ـزالــ

نظرات  (۷)

همه ی ما می دانستیم یک روزی همسرش شهید می شود . امروز نه ، فردا ..خودش بهتر از ما می دانست ..
آدم فکر می کند عادی می شود ... اما نشده بود
نشده بود و وقتی پیکر تکه تکه شده اش را آوردند
تکه تکه شد ... من دیدم خرد شدنش را ... من با همین دو چشم خودم دیدم له شدنش را ...
پاسخ:
...
سلام بر عقیق و وب اش

چه قصه ی پر غصه ی آشنایی...

من از ورای این غصه ها، حماسه های می بینم و شکوفه های غرور

حکماً اگر سهراب بود جور دیگر باید دیدی می سرود در باب این وقایع تلخ نمای شیرین....

شیرنی اش ذاتی است، تلخی هایش عارضی.

ذاتی را خدا ساخته و اولیایش رنگ کرده و خوب پرداخته

عارضی اش را ما

کاش پنجره ای جدید گشوده می شد.

دست کم شیعه ی زندیق نمایی مثل اخوان می آمد و چیز نوی می گفت.

عقیق خوشحال باش. داستان مولوی و عاشورای حلب سوریه...

اگر هم ناراحتی می کنی بر مایی گریه کن که عارضی ها را بر ذاتی، مسلط کرده ایم.
ــــــــــــــــــ
پ ن: این کامنت با پیش فرض نفهمیدن نوشته تان، نوشته شد. ولی اگر از پس این فهم بود ادراکی!
پاسخ:
بنظرم همان طور که مفهوم "حزن" با "غم" متفاوته؛

معنای "شعف" هم با "شادی" متفاوته....

خوشحالم اما...
وای اگر از پس...
پاسخ:
ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد....
۲۹ تیر ۹۵ ، ۱۴:۴۴ مرتضی زمانی

عاشق ترینم! من کجا و حضرت زینب؟!

حق داشتی اینقدر راحت بگذری از من...


مبارک خودش و خانواده اش...
پاسخ:
...
۲۹ تیر ۹۵ ، ۱۹:۴۸ ط. حاجی علیخانی
...
پاسخ:
یک سینه حرف هست؛ ولی نقطه چین بس است...

ای که گفتی آشنایی با غریبان مشکل است

آشنایی می توان کرد  جدایی  مشکل است

+

وقتی از چشمۀ های نور، زلال ایمان می تراود،

کاروانسالار عشق، سروش بیداری و خیزش را می سراید

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی