.

آرزومه زیر باررون وسط حرم بمیرم ...

چهارشنبه, ۱۱ مرداد ۱۳۹۱، ۱۰:۱۰ ب.ظ
خدای این روزهای ماه!   دلم می خواهد یک روز از همین روزها که "بخشیدی" ام،   ببری ام...به همان جایی که بودم...   کاش   اخرین روز عمرم...از تو پر شده باشم...   خط نوشت:     حضرت رئوف...   منتظر روزی ام که بیایی...   قول دادی باشی وقت رفتنم...
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۰۵/۱۱
غـ ـزالــ

نظرات  (۱۰)

۱۲ مرداد ۹۱ ، ۰۲:۲۱ فدائی اسلام
بسم الله

حرم که رفتم ، اذن دخول نمیخوانم، بی ادب نیستم، فقط میترسم که قبولم نکند!، از بس که دعا در آستینم دارم، شاید تا هفته ها سر اش را شلوغ کنم، ولی ترسم ام بی جاست، مگر میشود وارد آستان کَرَم بشوی و دستت باز هم خالی باشد؟ مگر میشود درب سلطان را بزنی و اذن ورود نگیری؟
یا ابالحسن، زائر ات که از خانه خارج میشود به یک چیزی دلش قُرص است، به اینکه به مشهد ات رسید، بین صحن هایت قدم برداشت، وارد حرم ات که شد میخواهد بوی بهشت را بگیرد، گفتنم بی جاست ولی واسطه میشوی؟ شفاعت میکنی؟ از بس که عهد بستم و پیمان شکسته ام دیگر رویم نمیشود از خودش بخواهم!
۱۲ مرداد ۹۱ ، ۱۱:۲۷ سفید کمرنگ
...
منم همین امید رو دارم...

راستی حضرت رئوف به شخص تو همچین قولی داده یا وعده ی عمومیه و شامل حال ما هم میشه؟
پاسخ:
طبق روایات شامل حال زائر ها و مسافر های حرمش میشه... هرچند باور نمی کنم رأفتش در همه حال شامل همه نشه ...
ظرف وجودم خالیست...
و دست کرم تو...همیشه پر...
التماس دعا
۱۳ مرداد ۹۱ ، ۰۹:۵۹ سفید کمرنگ
آخ جون!

من و عبای شما؟ نه! من از خودم گله دارم....

من از خودم که شمایی.. چقـــــــــــــدر فاصله دارم!!


بانو

قسم به پنجره های ضریح تو..

این آستان ِ توست

که باب الرضای ماست!

سلا م همسایه ی دیوانه ام ...
توهم مجنونی انگار ...
من غبار بودم از لحظه ی دیوانگی ذره شدم و ذره ذره قرار است تمامم کند ...
این روزها دعایم کن همسایه ....
....و آرزومه سنگ قبرم زیر پای زایرایی باشه که وسط حرم بارون می بارند...
۱۳ مرداد ۹۱ ، ۱۷:۵۵ اگردل دلیل است...
قول "بده باشی"وقت رفتنم...

بارون حرم خیلی کیف داره...چقدر این عکس ماهه.اون خادمه رو...انگارگنبد رودرآغوش گرفته...!این همه طلارو...!
سه بار:)
برای هر زیارت امامان سه بار خجالتمان می دهد:) بس که آقاست...